Продолжая использовать сайт, вы даете свое согласие на работу с этими файлами.
مریلین مونرو
مریلین مونرو | |
---|---|
Marilyn Monroe | |
نام بومی | Marilyn Monroe |
تلفظ | ˈmærəlɪn mənˈroʊ |
نام در زمان تولد | نورما جین مورتنسن |
زادهٔ | ۱ ژوئن ۱۹۲۶ لس آنجلس، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکا |
درگذشت | ۴ اوت ۱۹۶۲ (۳۶ سال) لس آنجلس، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکا |
علت مرگ | مصرف بیش از حد باربیتورات |
مدفن | گورستان وستوود |
دیگر نامها | نورما جین بیکر |
پیشه |
|
سالهای فعالیت | ۱۹۴۵–۱۹۶۲ |
آثار | فهرست نقشها و جایزهها |
همسر(ها) |
|
والدین |
|
خویشاوندان | برنیس بیکر میراکل (خواهر ناتنی) |
وبگاه | |
امضاء | |
مریلین مونرو (به انگلیسی: Marilyn Monroe، /ˈmærəlɪn mənˈroʊ/؛ ۱ ژوئن ۱۹۲۶ به نام نورما جین مورتنسن – ۴ اوت ۱۹۶۲) خواننده، بازیگر و مدل اهل ایالات متحده آمریکا بود. او که برای ایفای نقش شخصیتهای «بامبشل بلوند» (بامبشل را ببینید) در کمدیها سرشناس بود، به یکی از محبوبترین نمادهای سکس در دههٔ ۱۹۵۰ و اوایل دههٔ ۱۹۶۰ و همچنین نمادی از روزگار انقلاب جنسی تبدیل شد. وی برای یک دهه بازیگری درجه ۱ بود و تا زمان مرگش در ۱۹۶۲، از فروش فیلمهایش ۲۰۰ میلیون دلار درآمد کسب کرد (معادل ۲ میلیارد دلار در ۲۰۲۱). او همچنان نماد اصلی فرهنگ مردمی حساب میشود. در ۱۹۹۹، انستیتوی فیلم آمریکا مونرو را در فهرست بزرگترین افسانههای زن روی پردهٔ سینما در عصر طلایی هالیوود، به عنوان ششمین زن، قرار داد.
مونرو که زاده و بزرگشده در لس آنجلس بود، بیشتر کودکی خود را در مجموع در ۱۲ خانه و خانوادهٔ موقت گوناگون و همچنین در یک یتیمخانه گذراند، تا اینکه در ۱۶ سالگی با یک افسر پلیس به نام جیمز دوگرتی ازدواج کرد. او در زمان جنگ جهانی دوم، در یک کارخانه مشغول به کار بود، تا اینکه یک عکاس از فرست موشن پیکچر یونیت را ملاقات کرد، آن زمان، وی حرفهٔ خود را به عنوان یک مدل پینآپ موفق آغاز کرد؛ باعث شد که قراردادهای کوتاهمدتی را با فاکس قرن بیستم و کلمبیا پیکچرز ببندد. پس از یک سری بازیگری در نقش شخصیتهای جزئی فیلمها، وی قرارداد جدیدی را با فاکس، در اواخر ۱۹۵۰ امضا کرد. در طی ۲ سال پس از آن، وی با بازیگری در نقش شخصیتهای مهم چند فیلم کمدی، تبدیل به یک بازیگر سرشناس و محبوب شد، از طریق ایفای نقش در به همان جوانی که حس میکنی (۱۹۵۱) و میمونبازی (۱۹۵۲)؛ وی در فیلمهای درام برخورد در شب (۱۹۵۲) و زحمت در زدن به خودت نده (۱۹۵۲) هم ایفای نقش کرد. هنگامی که لو رفت که مونرو پیش از اینکه یک ستاره شود، برای عکسهای برهنه ژست میگرفتهاست، وی رسوا شد اما این رسوایی باعث ورود آسیب به حرفهٔ او نشد، بلکه بهجای اینکه باعث آسیبرسانی به حرفهاش شود، میزان علاقه به فیلمهایش را افزایش داد.
از ۱۹۵۳، مونرو یکی از بازیگران پرفروش و برگزیدهٔ بازاریابان در هالیوود بود. وی در فیلم نوآر نیاگارا (۱۹۵۳) که به طور آشکار روی جذابیت جنسیاش تأکید میکرد، و همچنین فیلمهای کمدی آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند (۱۹۵۳) و چگونه میتوان با یک میلیونر ازدواج کرد (۱۹۵۳) که باعث شدند به عنوان یک ستارهٔ «بلوند احمق» به تصویر کشیده و شناخته شود، ایفای نقش کرد. در همان سال، عکسهای برهنهٔ وی، وسط مجلهٔ پلیبوی گذاشته شدند (به این گونه، وی رسماً یک پلیمیت شد) و به روی جلد نخستین شمارهاش رفتند. مونرو در سراسر دوران حرفهای خود، نقش مهمی در ایجاد و مدیریت تصور عموم مردم از خودش بازی کرد، اما ایفای نقشهای تکراری و دریافت دستمزد کم از استودیو، باعث شد که او احساس ناامیدی کند. در اوایل ۱۹۵۴، او برای مدت کوتاهی به دلیل خودداری از مشارکت در یک پروژهٔ فیلم، موقتاً بیکار شد اما با ایفای نقش در خارش هفتساله (۱۹۵۵)، یکی از بزرگترین موفقیتهای گیشه در سالهای فعالیت حرفهایِ او، به عنوان یک ستاره بازگشت.
زمانی که استودیو همچنان میلی به تغییر قرارداد مونرو نداشت، وی در ۱۹۵۴، شرکت تولید فیلم خودش را تأسیس کرد. او در ۱۹۵۵ به ساخت شرکت خود پرداخت و زیر نظر لی استراسبرگ در اکتورز استودیو یادگیری بازیگری متد را آغاز کرد. بعداً در همان سال، فاکس قرارداد جدیدی را به او اعطاء کرد، که به او اجازهٔ بیشتری برای نظارت روی پروژه و همچنین حقوق بیشتری میداد. از جمله نقشهای بعدی وی، میتوان به ایفای نقش وی در ایستگاه اتوبوس (۱۹۵۶) که توسط منتقدان خیلی تحسین شد و نخستین تولید مستقلانهاش در شاهزاده و شوگرل (۱۹۵۷) اشاره کرد. او برای ایفای نقشش در بعضیها داغشو دوست دارن (۱۹۵۹)، که یک موفقیت انتقادی و تجاری بود، برندهٔ یک گلدن گلوب برای بهترین بازیگر زن شد. آخرین فیلم تکمیلشدهٔ وی، درام ناجورها (۱۹۶۱) بود.
زندگی خصوصی سخت مونرو، خیلی مورد توجه قرار گرفت. وی با اعتیاد و اختلالات خلقی سر میکرد. ازدواجهای وی به ترتیب با ستارهٔ بازنشستهٔ بیسبال جو دیماجیو و نمایشنامهنویس آرتور میلر، خیلی همگانی شد، اما هردوی این ازدواجها سرانجام به طلاق ختم شدند. در ۴ اوت ۱۹۶۲، وی در ۳۶ سالگی به علت مصرف بیش از حد باربیتورات در خانهٔ خود در لس آنجلس درگذشت. اعلام شد که مرگ وی، احتمالاً یک خودکشی بودهاست.
زندگی و حرفه
۱۹۲۶–۱۹۴۳: کودکی و ازدواج یکم
مریلین مونرو با نام نورما جین مورتنسن، در ۱ ژوئن ۱۹۲۶ در مرکز پزشکی یواسسی شهرستان لس آنجلس، واقع در کالیفرنیا زاده شد. مادرش، گلادیس پرل بیکر (پیش از ازدواج: مونرو؛ ۱۹۰۲–۱۹۸۴)، در پیدراس نگراس، کواویلا، مکزیک زاده شده بود. که در خانوادهای تهیدست، مقیم غرب میانه میزیست که در آغاز سدهٔ بیستم، به کالیفرنیا مهاجرت کرده بودند. در ۱۴–۱۵ سالگی، گلادیس با جسپر نیوتن بیکر ازدواج کرد، مردی پرخاشگر و بدزبان که از او ۹ سال بزرگتر بود. آنها صاحب ۲ فرزند شدند، رابرت (۱۹۱۸–۱۹۳۳) و برنیس (۱۹۱۹–۲۰۱۴). گلادیس با موفقیت توانست طلاقِ خود و جسپر را ثبت کند، و در ۱۹۲۳ هم، به صورت قانونی حضانت فرزندانش را به طور فردی و تنهایی به دست آورد، اما جسپر به زودی بچهها را دزدید و سپس، با آنها به زادگاهِ خودش کنتاکی نقل مکان کرد.
تا ۱۲ سالگیِ مونرو، به او نگفته بودند که یک خواهر دارد، و آنها برای نخستین بار در ۱۹۴۴ همدیگر را دیدند، زمانی که مونرو ۱۷–۱۸ ساله بود. همزمان با پیگیری فرایند طلاقاش، گلادیس به عنوان یک برشدهندهٔ نگاتیو فیلم در کنسالیدیتد فیلم ایندستریز کار میکرد. در ۱۹۲۴، او با مارتین ادوارد مورتنسن ازدواج کرد، اما آنها پس از چند ماه، به زندگی مشترک پایان دادند و جدا از هم زندگی کردند، طلاق آنها سرانجام در ۱۹۲۸ نهایی شد. در ۲۰۲۲، آزمایش دیانای نشان داد که پدر مریلین، چارلز استنلی گیفورد (۱۸۹۸–۱۹۶۵) بودهاست، یک همکار گلادیس، که با او در ۱۹۲۵ آمیزش جنسی داشت. مریلین همچنین یک خواهر ناتنی و یک برادر ناتنی از ازدواج پدرش با زنِ یکمش داشت، یک خواهر، دوریس (۱۹۲۰–۱۹۳۳)، و یک برادر، چارلز (۱۹۲۲–۲۰۱۵).
هرچند گلادیس، از دیدگاه فکری و مالی، برای فرزندآوری و فرزندپروری آماده نبود، اوایل کودکی مونرو استوار و شاد بود. گلادیس دخترش را چند هفته پس از تولدش نزد والدین موقت مسیحی انجیلی، آلبرت و آیدا بُلِندِر که مقیم یک محدودهٔ روستایی نزدیک هاوتورن بودند گذاشت. گلادیس به مدت ۶ ماه در آنجا زندگی کرد، تا اینکه مجبور شد که برای مسائل شغلیاش، به شهر برگردد. گلادیس سپس سری ملاقاتها با دخترش در آخر هر هفته را، آغاز کرد. در تابستان ۱۹۳۳، گلادیس یک خانهٔ کوچک در هالیوود را، همراه با یک وام از اچاوالسی خرید و همراه با مونروی ۷ ساله، به آنجا نقل مکان کردند.
آنها خانه را با ۳ مستأجر شریک شدند، بازیگران جرج و مود اتکینسون، و دخترشان نلی. در ژانویهٔ ۱۹۳۴، در ۷ سالگی مونرو، گلادیس دچار یک بیماری روانی شد و تشخیص داده شد که وی مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوئید است. پس از چند ماه استراحت در خانه، او به بیمارستان دولتی متروپولیتن رفت. او باقی زندگیاش را در داخل و خارج از بیمارستانهای گوناگون گذراند و به ندرت با مونرو در تماس بود. مونرو سپس تحت مراقبت قرار گرفت، دوست مادرش گریس گدارد هم، مسئولیت امور وی و مادرش را برعهده گرفت.
طی ۴ سال پس از آن (۸ تا ۱۲ سالگی)، وضعیت زندگی مونرو بارها تغییر کرد. در ۱۶ ماه نخست از این دورهٔ ۴ ساله، او همچنان با خانوادهٔ اتکینسون زندگی میکرد، امکانش هست که از او در طی این مدت، سوءاستفادهٔ جنسی شده باشد. وی که همیشه یک دختربچهٔ خجالتی بود، در همین دوره دچار لکنت زبان نیز شد و در خودش فرو رفت. در تابستان ۱۹۳۵، او برای مدتی کوتاه، نزد گریس و شوهرش اروین «داک» گدارد و هچنین ۲ خانوادهٔ دیگر نیز ماند. در سپتامبر ۱۹۳۵، گریس مونروی ۹ ساله را در یتیمخانهٔ لس آنجلس گذاشت. یتیمخانه یک «مؤسسهٔ نمونه» بود و توسط همسالان مونرو با عباراتی مثبت توصیف میشد، اما به هر حال وی حس میکرد که رها شدهاست.
با تشویق کارکنان یتیمخانه، که فکر میکردند که زندگی مونرو در یک خانواده شادتر خواهد بود، گریس در ۱۹۳۶ قیم قانونی مونروی ۱۰ ساله شد، اما تا تابستان ۱۹۳۷ او را از یتیمخانه خارج نکرد. ماندن مونرو نزد خانوادهٔ گدارد برای بار دوم، تنها چند ماه طول کشید زیرا داک از او سوءاستفادهٔ جنسی کرد. او سپس برای دورههای کوتاهی، با خویشاوندانش در لس آنجلس و همچنین دوستان و خویشاوندان گریس در کامپتن زندگی میکرد.
تجارب دوران کودکی مونرو نخست باعث شد که او بخواهد که یک بازیگر شود: «من جهان اطرافم را دوست نداشتم چون یکجورایی شوم و ستمگرایانه بود … زمانی که شنیدم که این بازیگری هست، گفتم که این چیزی هست که میخوام باشم … برخی از خانوادههای موقتم، معمولاً مرا برای اینکه از خانه بیرون بیاورن، به سینما میفرستادن و من از روز تا شب، تمام زمانم را اونجا مینشستم. در اونجا، یک بچهٔ کاملاً تنها، پیش یک صفحهٔ نمایش خیلی بزرگ بود، و من اون را دوست داشتم.»
در سپتامبر ۱۹۳۸، مونروی ۱۲ ساله خانهای پیدا کرد که خیلی دائمیتر از خانههای دیگر بود؛ زمانی که زندگی با عمهٔ گریس، آنا لوور را، در بخش غربی سوتل آغاز کرد. او در دبیرستان امرسون جونیور ثبتنام کرد و با لوور به خدمات هفتگی علوم مسیحی رفت. او در نویسندگی عالی بود و در روزنامهٔ مدرسه مشارکت میکرد اما بدون این کار، یک دانشآموز متوسط حساب میشد. به دلیل مشکلات سلامتی لوور سالخورده، مونروی ۱۴ ساله در اوایل ۱۹۴۱ برای زندگی با خانوادهٔ گدارد به ون نایز بازگشت.
در همان سال، وی تحصیل در دبیرستان ون نایز را آغاز کرد. در ۱۹۴۲، شرکتی که داک گدارد را استخدام کرده بود، او را به ویرجینیای غربی منتقل کرد. قوانین محافظت از کودک در کالیفرنیا، مانع این شد که خانوادهٔ گدارد مونرو را از ایالت خارج کنند و برای همین، مونرو مجبور شد به یتیمخانه برگردد. برای راه حل، مونرو در ۱۹ ژوئن ۱۹۴۲، درست پس از تولد ۱۶ سالگیاش، با پسر ۲۱ سالهٔ همسایههایشان به نام جیمز دوگرتی که در یک کارخانه کار میکرد، ازدواج کرد.
سپس، مونرو دبیرستان را رها کرد و مشغول به خانهداری شد. او متوجه شد که با دوگرتی تفاهمی ندارد، و بعدها در این باره گفت که در زمان ازدواج، «از بیحوصلگی میمُرد». در ۱۹۴۳، دوگرتی در تجارت دریایی نامنویسی کرد و در جزیرهٔ سانتا کاتالینا مستقر شد، که مونروی ۱۷ ساله با او به آنجا نقل مکان کرد.
۱۹۴۴–۱۹۴۸: مدلینگ و ایفای نخستین نقشها در فیلمها
در آوریل ۱۹۴۴، دوگرتی به اقیانوس آرام فرستاده شد، که بیشتر ۲ سال آینده را در آنجا گذراند. مونرو همراه با خویشاوندان سببیاش نقل مکان کرد و در ریدیوپلین، یک کارخانهٔ مهماتسازی در ون نایز یک شغل را آغاز کرد. در اواخر ۱۹۴۴، او با عکاس دیوید کانوور، ملاقات کرد که توسط فرست موشن پیکچر یونیت متعلق به نیروی هوایی ارتش، به کارخانه فرستاده شده بود تا از کارگران زن عکسهای روحیهبخش بگیرد. اگرچه هیچکدام از عکسهای وی استفاده نشد، در ژانویهٔ ۱۹۴۵ او کار در کارخانه را رها کرد و مدلینگ برای کانوور و دوستان او را آغاز کرد. او با بیتوجهی به شوهر مستقر خود، به تنهایی نقل مکان کرد و در اوت ۱۹۴۵، قراردادی با آژانس بلو بوک مدل امضاء کرد.
به نظر آژانس، استفاده از هیکل مونرو برای پینآپ گزینهٔ بهتری بود، تا اینکه از او برای مدلینگ سطحبالای مد استفاده شود. برای همین، وی بیشتر در تبلیغات و مجلات مردان به تصویر کشیده میشد. وی برای اینکه شانس بیشتری برای استخدام داشته باشد، موهایش را صاف و بلوند کرد. به گفتهٔ املین اسنیولی، مالک آژانس، مونرو به سرعت تبدیل به یکی از نامجوترین و سختکوشترین مدلهای آنجا شد؛ در اوایل ۱۹۴۶، او روی جلد ۳۳ مجله و نشریه ظاهر شد، از میان آن نشریات و مجلات، میتوان به پجنت، یو.اس. کمرا، لاف و پیک اشاره کرد. به عنوان یک مدل، مونرو گاهی از نام مستعار جین نورمن استفاده میکرد.
مونرو در ژوئن ۱۹۴۶ از طریق اسنیولی با یک آژانس بازیگری آشنا شد و قرارداد امضا کرد. پس از مصاحبهٔ ناموفق او با پارامونت پیکچرز، بن لیون، که از مقامات اجرایی فاکس قرن بیستم بود، به او یک فرصت آزمایشی برای اجرا داد. داریل اف. زانوک، سرپرست اجرایی فاکس قرن بیستم، نسبت به این موضوع اشتیاقی نداشت، اما قرارداد استانداردی را به مدت شش ماه با او منعقد کرد تا از پیوستن او به آرکیاو پیکچرز، استودیوی رقیب فاکس قرن بیستم، جلوگیری کند. قرارداد مونرو در اوت ۱۹۴۶ آغاز شد، و او و لیون نام هنری «مریلین مونرو» را برگزیدند. نام کوچک توسط لیون به یاد ستارهٔ برادوی مریلین میلر انتخاب شد؛ نام خانوادگی هم، نام خانوادگی مادر مونرو پیش از ازدواجش بود. در سپتامبر ۱۹۴۶، او از دوگرتی که مخالف حرفهاش بود طلاق گرفت.
مونرو ۶ ماه نخستش را در فاکس گذراند تا بازیگری، خوانندگی و رقصیدن را یاد بگیرد، او فرایند ساخت فیلم را هم مشاهده کرد. قرارداد او در فوریهٔ ۱۹۴۷ تمدید شد، و به او نخستین نقشهایش در فیلمها را دادند، نقشهایی جزئی در سالهای خطرناک (۱۹۴۷) و اسکودا هو! اسکودا هی! (۱۹۴۸). استودیو همچنین او را در کارگاه بازیگران تئاتر ثبتنام کرد که یک مدرسهٔ بازیگری بود که فنهای گروپ تئاتر را تدریس میکرد؛ او بعدها دربارهٔ این اظهار کرد که «[این] نخستین باری [بود] که من طعم چیزی که بازیگری واقعی در یک درام واقعی میتواند باشد را چشیدم، و من با آن خو گرفتم». با وجود اشتیاق وی، آموزگارانش فکر میکردند که او خیلی خجالتیست و دربارهٔ اینکه وی در بازیگری آیندهای داشته باشد مطمئن نبودند، فاکس هم قرارداد وی را در اوت ۱۹۴۷ تمدید نکرد. او به مدلینگ بازگشت در حالی که همچنین گهگاهی کارهای عجیبوغریب در استودیوهای فیلم انجام میداد، مثلاً در پشت صحنه «با برداشتن هر قدم» میرقصید، تا نقش اصلی را با ایستادن روی شست پا در صحنههای موزیکال حفظ کند.
مونرو خیلی مصمم بود تا آن را به بازیگری تبدیل کند، و به تحصیل در کارگاه بازیگران ادامه داد. به او نقشی کوچک در نمایشنامهٔ گلامور پرفرد در بلیس-هیدن تئاتر داده شد، اما پس از چند اجرا به پایان رسید. به منظور ارتباط، او در دفاتر تهیهکنندگان رفتوآمد داشت، با ستوننویس شایعهپراکن سیدنی اسکلسکی دوست شد و مهمانان مرد تأثیرگذار بر عملکرد استودیو را سرگرم میکرد، تمرینی که وی در فاکس آغاز کرده بود. او همچنین تبدیل به یک دوست و شریک جنسی گاهوبیگاه برای جوزف ام. شنک، یکی از مقامات اجرایی فاکس شد، که شنک دوست خود هری کوهن، سرپرست اجرایی کلمبیا پیکچرز را متقاعد کرد تا با مونرو در مارس ۱۹۴۸ قرارداد امضاء کند.
در کلمبیا پیکچرز، از ظاهر مونرو پس از ریتا هیورث الگوبرداری شده بود و موهایش بلوند پلاتینیوم روشن شده بود. او کار با سرمربی استودیو، ناتاشا لایتس را آغاز کرد، که تا ۱۹۵۵ مربیاش ماند. تنها فیلم او در استودیو، موزیکال کمهزینه دختران گروه کُر (۱۹۴۸) بود، که در آن، وی نخستین نقش اولش را به عنوان یک عضو گروه کُر داشت که یک مرد پولدار از وی خواستگاری میکند. او همچنین در برابر دوربین برای نقش اصلی در چشموگوشبسته (۱۹۵۰) آزمون داد، اما قراردادش در سپتامبر ۱۹۴۸ تمدید نشد.دختران گروه کر یک ماه دیگر منتشر شد و موفقیتآمیز نبود.
۱۹۴۹–۱۹۵۲: سالهای پیشرفت
هنگامی که قرارداد وی در کلمبیا به پایان رسید، مونرو دوباره به مدلینگ روی آورد. او یک آگهی بازرگانی برای آبجوی پبست گرفت و برای عکسهای برهنهٔ هنری گرفتهشده توسط تام کلی برای گاهشماریهای جان باومگارث، با استفاده از نام «مونا مونرو» ژست گرفت. مونرو پیشتر برای هنرمندان دیگر از جمله ارل موران برهنه یا با یک بیکینی ژست گرفته بود، و با برهنگی احساس راحتی میکرد. مدت کوتاهی پس از ترک کلمبیا، او همچنین با جانی هاید، معاون رئیس آژانس ویلیام موریس آشنا شد، معشوق وی شد و تحت حمایتش قرار گرفت.
از طریق هاید، مونرو نقشهای کوچکی در چند فیلم به دست آورد، از جمله ۲ اثر تحسینشدهٔ انتقادی: درام جوزف ال. منکیهویچ همهچیز دربارهٔ ایو (۱۹۵۰) و نوآر جان هیوستون جنگل آسفالت (۱۹۵۰). با وجود اینکه مدت زمان نمایش وی در دومی تنها چند دقیقه بود، از او در فوتوپلی نام برده شد و بنا بر اظهار زندگینامهنویس دونالد اسپاتو «به صورت مؤثری از مدل فیلم به بازیگر مهم تبدیل شد». در دسامبر ۱۹۵۰، هاید سر قراردادی هفتساله برای مونرو با فاکس قرن بیستم مذاکره کرد. طبق شرایط آن، فاکس میتوانست تصمیم بگیرد که قرارداد را پس از هر سال تمدید نکند. هاید تنها چند روز پس از امضای قرارداد بر اثر یک حملهٔ قلبی درگذشت، که این اتفاق حال مونرو را خراب کرد. در ۱۹۵۱، مونرو در سه کمدی نسبتاً موفق فاکس نقشهای مکمل داشت: به همان جوانی که حس میکنی، آشیانهٔ عشق و بیا قانونیاش کنیم. بنا به اظهار اسپاتو، «[هر سه فیلم او را] اساساً [به عنوان] یک تزئینی سکسی [به تصویر میکشیدند]»، اما وی از سوی منتقدان مورد تحسین قرار گرفت: بازلی کراور از نیویورک تایمز او را در به همان جوانی که حس میکنی «باشکوه» توصیف کرد و ازرا گودمن از ایلستریتد دیلی نیوز برای آشیانهٔ عشق او را «یکی از درخشانترین [بازیگران] آیندهدار» نامید.
محبوبیت وی نزد مخاطبان نیز در حال افزایش بود: او هفتهای چندین هزار نامه از طرفدارانش دریافت میکرد، و توسط روزنامهٔ ارتش استارز اند استرایپس که بازتابدهندهٔ افراد برتر در میان سربازها در جنگ کره بود، «خانم کیک پنیر ۱۹۵۱» خوانده شد. در فوریهٔ ۱۹۵۲، انجمن مطبوعات خارجی هالیوود مونرو را «بهترین شخصیت جوان گیشه» نامید. در زندگی خصوصیاش، مونرو رابطهای کوتاه با کارگردان الیا کازان داشت و همچنین با چند مرد دیگر هم برای مدت کوتاهی قرار میگذاشت، از جمله کارگردان نیکلاس ری و بازیگران یول برینر و پیتر لافورد. در اوایل ۱۹۵۲، او یک عاشقانهٔ خیلی همگانیشده با ستارهٔ بیسبال بازنشستهٔ نیویورک یانکیز، جو دیماجیو که یکی از سرشناسترین شخصیتهای ورزشی آن روزگار هم بود را، آغاز کرد.
در مارس ۱۹۵۲، هنگامی که مونرو علناً لو داد که در ۱۹۴۹ برای یک گاهشماری برهنه ژست گرفتهاست، در مرکز یک رسوایی قرار گرفت. استودیو دربارهٔ این عکسها میدانست و چند هفته پیش از آن سروصدایی به پا شده بود که مونرو مدل بودهاست، مونرو و استودیو با هم تصمیم گرفتند که برای پیشگیری از ورود آسیب به حرفهاش، بهتر است که آنان اعتراف کنند و در همین حال بر این تأکید کنند که مونرو در آن هنگام بیپول بودهاست. این استراتژی همدردی عمومی او را جلب کرد و علاقه به فیلمهایش را افزایش داد، زیرا او اکنون در صورتحساب بالاترین جایگاه را دریافت میکرد. در پی این رسوایی، مونروی روی جلد لایف به عنوان «بحث هالیوود» به نمایش درآمد، و ستوننویس شایعهپراکن هدا هاپر دربارهٔ او نوشت: «ملکهٔ کیک پنیر [تبدیل به] سروصدای گیشه [شد]». سهتا از فیلمهای مونرو —برخورد در شب، زحمت در زدن به خودت نده و ما متأهل نیستیم!— به زودی منتشر شدند تا علاقهٔ عمومی را تبدیل به سرمایه کنند.
با وجود محبوبیت تازهای که به عنوان یک نماد سکس به دست آورده بود، مونرو همچنان میخواست که دامنهٔ بیشتری از بازیگریاش را نشان دهد. او به زودی پس از آغاز قرارداد با فاکس، کلاسهای بازیگری را با میخائیل چخوف و پانتومیمباز لوتی گوسلار آغاز کرد، و برخورد در شب و زحمت در زدن به خودت نده او را در نقشهای متفاوتی نشان دادند. در فیلم یکمی، یک درام با بازی باربارا استانویک و کارگردانی فریتس لانگ، او نقش یک کارگر کارخانهٔ ماهی را ایفا کرد؛ برای آمادهسازی، او مدتی را در یک کارخانهٔ ماهی در مونتهری گذراند. او نقدهای مثبتی را برای اجرایش دریافت کرد: هالیوود ریپورتر اظهار کرد که «او با عملکرد عالی خود سزاوار جایگاه بازیگریست»، و ورایتی نوشت: «[او] آسانی رهایی دارد که به راحتی باعث محبوبیتش میشود». دومی یک فیلم دلهرهآور بود که در آن مونرو نقش یک پرستار بچه دارای اختلال روانی را ایفا کرد و زانوک از آن برای آزمایش تواناییهای مونرو در ایفای یک نقش دراماتیک سنگینتر استفاده کرد. وی نقدهای متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرد، کراور او را برای ایفای این نقش دشوار خیلی بیتجربه میدانست، و ورایتی فیلمنامه را مقصر مشکلات فیلم دانست.
سه فیلم دیگر مونرو در ۱۹۵۲ با برگزیدن وی در نقشهای ثابت کمدی که بر جذابیت جنسی او تأکید میکردند ادامه یافت. در ما متأهل نیستیم!، نقش او به عنوان یک شرکتکننده در مسابقهٔ زیبایی، به گفتهٔ نویسندهٔ فیلم نانالی جانسون «[تنها برای] نمایش مریلین در دو لباس شنا [ایجاد شده بود]». در میمونبازی از هاوارد هاکس، که در آن مقابل کری گرانت نقشآفرینی کرد، او نقش یک منشی را ایفا کرد که یک «احمق، بلوند کودکانه، بیگناه بیخبر از بدبختی که جذابیتش در اطرافش ایجاد میکند» است. در خانهٔ پر او. هنری، همراه چارلز لاتن او در یک «رویداد چشمگیر» زودگذر به عنوان یک خیابانگرد سدهٔ نوزدهمی ظاهر میشود. مونرو در آن سال با شیرینکاریهای تبلیغاتی، به عنوان یک نماد سکس تازه، شناختهتر شد: او هنگام ایفای نقش مارشال بزرگ در رژهٔ دوشیزهٔ آمریکا لباس بدننمایی پوشید، به ستوننویس شایعهپراکن ارل ویلسون هم گفت که او معمولاً لباس زیر نمیپوشد. در پایان سال، ستوننویس شایعهپراکن فلوربل میوئیر مونرو را «اون دختره [۱۹۵۲]» نامید.
در این دوره، مونرو برای کار سخت با آن سرشناس شد، که با پیشرفت حرفهاش بدتر میشد. او معمولاً دیر میآمد یا اصلاً حاضر نمیشد، خطهایش را به یاد نمیآورد و پیش از اینکه از اجرای خود راضی شود برداشتهای چندین و چندباره میخواست. همچنین وابستگیاش به مربیان بازیگریاش—ناتاشا لایتس و سپس پائولا استراسبرگ— کارگردانان را خشمگین کرد. مشکلات مونرو به ترکیبی از کمالگرایی، عزت نفس پایین و ترس ناگهانی از صحنه نسبت داده شدهاست. او از عدم کنترل بر روی صحنههای فیلم خوشش نمیآمد و هرگز مشکلات مشابهای را در طول عکسبرداری تجربه نکرد، که در آن بیشتر دربارهٔ عملکردش صحبت میکرد و میتوانست به جای دنبال یک اسکریپت بیشتر خودجوش باشد. برای کاهش دلواپسی و بیخوابی شدیدش، او استفاده از باربیتوراتها، آمفتامینها و الکل را آغاز کرد، که همچنین مشکلاتش را تشدید کرد، اگرچه او تا ۱۹۵۶ معتاد شدید نشد. بنا بر اظهار سارا چرچول، برخی از رفتارهای مونرو، به ویژه در اواخر حرفهاش، در واکنش به خودپسندی و جنسیتزدگی همبازیهای مرد و کارگردانانش بود. زندگینامهنویس لویس بنر گفت که وی توسط خیلی از کارگردانانش مورد زورگویی قرار گرفت.
۱۹۵۳: درخشش ستاره
مونرو ستارهٔ ۳ فیلم شد که همهٔ آنها در ۱۹۵۳ منتشر شدند و وی تبدیل به نماد اصلی سکس و یکی از پولسازترین ستارههای هالیوود شد. فیلم نخست یک فیلم تکنیکالر و نوآر به نام نیاگارا (۱۹۵۳) بود، که در آن وی نقش یک شهرآشوب که در حال دسیسهچینی برای قتل شوهرش (با بازی جوزف کاتن) است را ایفا میکند. در آن هنگام، مونرو و هنرمند آرایشش آلن «وایتی» اسنایدر آرایش «علامت تجاری» او را توسعه دادند: ابروهای کمانی تیره، پوست رنگپریده، لبهای سرخ «درخشان» و یک مارک زیبایی. بنا بر اظهار سارا چرچول، نیاگارا یکی از آشکارترین فیلمهای جنسی از حرفهٔ مونرو بود. در برخی صحنهها، بدن مونرو تنها با یک ملافه یا یک حوله پوشانده شده بود، که تماشاگران آن هنگام آن را تکاندهنده میدانستند. سرشناسترین صحنهٔ نیاگارا یک نمای دور ۳۰ ثانیهای از پشت مونرو است که در آن او دارد راه میرود و باسنش در حال تابخوری دیده میشود، که در بازاریابی فیلم خیلی مورد استفاده قرار گرفت.
هنگامی که نیاگارا در ژانویهٔ ۱۹۵۳ منتشر شد، باشگاه زنان به آن اعتراض کردند که غیراخلاقی است، اما میان تماشاگران محبوبیت پیدا کرد. در حالی که ورایتی آن را «کلیشهای» و «بیمارگونه» میدانست، نیویورک تایمز نوشت که «ویرانیها و دوشیزه مونرو چیزهایی برای دیدن هستند، [اگرچه مونرو ممکن است] بازیگر کاملی در این زمینه [نباشد] … او میتواند فریبا باشد—حتی هنگامی که راه میرود». مونرو همچنان با پوشیدن لباسهای بدننما توجهها را به خود جلب کرد، که شناختهشدهترین آن در جوایز ژانویهٔ ۱۹۵۳ فوتوپلی بود، جایی که وی جایزهٔ «سریعترین ستارهٔ در حال ظهور» را برنده شد. یک لباس پلیسهدار «دارای سانبرست» دور کمر تنگ، دکلتهٔ عمیق لامی طلایی که توسط ویلیام تراویلا برای آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند طراحی شده بود، اما خیلی کم در فیلم دیده میشد، این کار برای این بود که شورانگیزتر شود. به دلیل همچنین تصویرسازیهایی، ستارهٔ کهنهکار جوآن کراوفورد علناً این رفتار را «برای یک بازیگر و یک بانو، ناشایست» خواند.
در حالی که نیاگارا مونرو را به یک نماد سکس تبدیل کرد که این «نگاه» استوار ماند، دومین فیلمش در ۱۹۵۳، کمدی موزیکال آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند، شخصیت سینمایی او به عنوان یک «بلوند احمق» را ایجاد کرد. فیلم بر پایهٔ رمانی به همین نام از آنیتا لوس و نسخهٔ برادویاش ساخته شد، تمرکز این فیلم بر روی دو شوگرل «پولپرست» با بازیگری مونرو و جین راسل است. نقش مونرو پیشتر برای بتی گریبل در نظر گرفته شده بود، که محبوبترین بامبشل بلوند فاکس قرن بیستم در دههٔ ۱۹۴۰ بود؛ مونرو بهزودی گریبل را به عنوان ستارهای که میتوانست هم برای مخاطبان مرد و هم برای مخاطبان زن جذاب باشد، تحت تأثیر قرار داد. به عنوان بخشی از کمپین تبلیغاتی فیلم، او و راسل در ژوئن دست خود را در بتن مرطوب بیرون سالن نمایش چینی گرامن فشار دادند.آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند اندکی بعد منتشر شد و به یکی از بزرگترین موفقیتهای گیشهٔ آن سال تبدیل شد. کراور از نیویورک تایمز و ویلیام براگدون از ورایتی هردو نظرات مثبتی دربارهٔ مونرو داشتند، به ویژه دربارهٔ اجرای «الماسها بهترین دوست یک دختر هستند» برایش نقد نوشتند؛ بنا بر اظهار دومی، «[او] توانایی برقراری آمیزش جنسی با یک ترانه و همینطور تأیید ارزشهای چشمی یک صحنه با حضور خود [را تأیید کرد]».
در سپتامبر، مونرو برای نخستین بار در تلویزیون در برنامهٔ نمایش جک بنی حضور یافت، در قسمت «سفر هونولولو» از همین برنامه نقش زن فانتزی جک را بازی کرد. او با بتی گریبل و لورن باکال در سومین فیلم آن سالش، چگونه میتوان با یک میلیونر ازدواج کرد که در نوامبر منتشر شد همبازی شد. این فیلم مونرو را به عنوان یک مدل ساده نشان داد که با دوستانش برای یافتن شوهران پولدار همکاری میکند، و فرمول موفقیتآمیز آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند را تکرار میکند. این دومین فیلم تا آن هنگام بود که در سینمااسکوپ منتشر شد، یک فرمت صفحه عریض که فاکس امیدوار بود مخاطبان را با میل خودشان به سینماها بازگرداند زیرا تلویزیون آسیبرسانی به استودیوهای فیلمسازی را آغاز کرده بود. با وجود نقدهای متفاوت، این فیلم بزرگترین موفقیت مونرو در گیشه در آن نقطه از حرفهاش بود.
مونرو در نظرسنجی سالانهٔ ده ستارهٔ پولساز در ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴ فهرست شد، و بنا به اظهار مورخ فاکس اوبری سالومون به «بزرگترین دارایی» استودیو در کنار سینمااسکوپ تبدیل شد. موقعیت مونرو به عنوان یک نماد سکس پیشرو در دسامبر ۱۹۵۳ ثابت شد، هنگامی که هیو هفنر او را روی جلد و به عنوان وسط مجله در نخستین شمارهٔ پلیبوی نمایش داد؛ مونرو با انتشار آن موافقت نکرد. تصویر روی جلد عکسی از او در رژهٔ مسابقات دوشیزهٔ آمریکا بود که در ۱۹۵۲ گرفته شده بود، و وسط مجله یکی از عکسهای برهنهاش در ۱۹۴۹ را نشان میداد.
۱۹۵۴–۱۹۵۵: کشمکشها با فاکس قرن بیستم و ازدواج با جو دیماجیو
مونرو به یکی از بزرگترین ستارگان فاکس قرن بیستم تبدیل شده بود، اما قرارداد وی از ۱۹۵۰ تغییر نکرده بود، به طوری که دستمزد خیلی کمتری از ستارگان دیگر همسنش داشت و نمیتوانست پروژههایش را انتخاب کند. تلاشهای وی برای حضور در فیلمهایی که روی او به عنوان یک پینآپ تمرکز نکنند، بینتیجه ماندند چون داریل اف. زانوک، سرپرست اجرایی استودیو، سر راهش سبز شد که از وی خیلی بیزاری فردی داشت و فکر نمیکرد وی با ایفای انواع دیگر نقشها، همانقدر برای استودیو سودآور باشد. تحت فشار صاحب استودیو، اسپایروس اسکوراس، زانوک همچنین تصمیم گرفته بود که فاکس بایستی تنها روی سرگرمی تمرکز کند تا بیشترین سود ممکن را به دست آورد و تولید هر «فیلم جدی» را متوقف کند. در ژانویهٔ ۱۹۵۴، هنگامی که مونرو از آغاز فیلمبرداری کمدی موزیکال دیگری به نام دختری با جورابشلواری صورتی خودداری کرد، او را تعلیق کرد.
این اخبار سرصفحه بود، و مونرو بلافاصله برای مقابله با تبلیغات منفی اقدام کرد. در ۱۴ ژانویه، او و جو دیماجیو در تالار شهر سان فرانسیسکو ازدواج کردند. سپس آنها با خودرو به سان لوئیس اوبیسپو سفر کردند، سپس بیرون ایدیل وایلد پاین کوو ماه عسل گرفتند، در کلبهٔ کوهستانی لوید رایت که وکیل مونرو بود. پانزده روز بعد، در ۲۹ ژانویهٔ ۱۹۵۴، آنها به ژاپن پرواز کردند؛ این سفر ترکیبی از «ماه عسل» و سفر کاری دیماجیو بود که به لفتی اودول، مربی پیشینش در سان فرانسیسکو سیلز، قول داده بود برای کمک به تعلیم تیمهای بیسبال ژاپنی، به آنجا برود. مونرو با جین اودول، از توکیو به کره سفر کرد، که همسر لفتی اودول بود، او در کره در یک نمایش سازمانهای خدمات متحد شرکت کرد، و ترانههایی از فیلمهایش برای بیش از ۶۰٬۰۰۰ تفنگدار دریایی ایالات متحده آمریکا در دورهای چهارروزه خواند. پس از بازگشت به ایالات متحده آمریکا، او جایزهٔ «محبوبترین ستارهٔ زن» را از فوتوپلی دریافت کرد. مونرو در مارس با فاکس توافق کرد، با قول یک قرارداد تازه، انعامی ۱۰۰٬۰۰۰ دلاری و نقشی اصلی در اثر اقتباسی خارش هفتساله، که نسخه سینمایی نمایشنامهای موفق در برادوی بود.
در آوریل ۱۹۵۴، اثر وسترن رود بیبازگشت به کارگردانی اتو پرمینگر منتشر گردید که واپسین فیلمی بود که پیش از تعلیق مونرو فیلمبرداری شد. مونرو آن را «[یک] فیلم درجهٔ زد کابوی که در آن بازیگری پس از صحنهسازی و فرآیند سینمااسکوپ پایان مییابد» خواند، اما میان تماشاگران محبوب شد. نخستین فیلمی که وی پس از تعلیق ساخت، موزیکال هیچ شغلی مثل نمایش نیست بود، که او به شدت از آن متنفر بود اما استودیو از او خواست که در ازای کنارگذاری دختری با جورابشلواری صورتی در آن بازیگری کند. پس از انتشارش در اواخر ۱۹۵۴ ناموفق بود، و اجرای مونرو هم توسط خیلی از منتقدان پست در نظر گرفته شد.
در سپتامبر ۱۹۵۴، مونرو فیلمبرداری برای کمدی خارش هفتساله اثر بیلی وایلدر را آغاز کرد، او در مقابل تام ایول به عنوان یک زن که سوژهٔ فانتزیهای جنسی همسایهٔ متأهلش میشود بازی کرد. اگرچه این فیلم در هالیوود فیلمبرداری شدهاست، استودیو تصمیم گرفت که با فیلمبرداری صحنهای که در آن مونرو روی یک زیرگذر میلهای ایستادهاست و هوا دامن لباس سفیدش را در خیابان لکسینگتون در منهتن بالا میزند، تبلیغاتی پیشرفته را ایجاد کند. این فیلمبرداری چندین ساعت طول کشید و نزدیک به ۲٬۰۰۰ تماشاگر را جذب کرد. «صحنه زیرگذر میلهای» به یکی از سرشناسترین صحنههای مونرو تبدیل شد، و خارش هفتساله پس از انتشارش در ژوئن ۱۹۵۵ به یکی از بزرگترین موفقیتهای تجاری سال تبدیل شد.
این شیرینکاری تبلیغاتی مونرو را در صفحات نخست جهانی قرار داد، و همچنین باعث پایان ازدواجش با دیماجیو شد، که بابت این اتفاق خیلی خشمگین بود. این ازدواج از همان نخست به دلیل حسادت و طرز برخورد کنترلگر دیماجیو مشکلدار بود؛ دیماجیو همچنین مونرو را تحت خشونت فیزیکی قرار میداد. پس از بازگشت از نیویورک به هالیوود در اکتبر ۱۹۵۴، مونرو پس از تنها ۹ ماه ازدواج درخواست طلاق داد.
پس از پایان فیلمبرداری خارش هفتساله در نوامبر ۱۹۵۴، مونرو هالیوود را به مقصد ساحل شرقی ترک کرد، جایی که او و عکاس میلتن اچ. گرین شرکت تولید فیلم خودشان را به نام مریلین مونرو پروداکشنز تأسیس کردند—که بعدها این عمل در فروپاشی سیستم استودیویی «سودمند» ارزیابی شد. مونرو اظهار داشت که او «خسته از همان نقشهای جنسی قدیمی» شده بود و تأکید کرد که او دیگر تحت قرارداد با فاکس نخواهد بود، زیرا او دیگر به وظایفش مانند پرداخت پاداش قولدادهشدهاش عمل نمیکند. این یک نبرد حقوقی یکساله میان او و فاکس را در ژانویهٔ ۱۹۵۵ آغاز کرد. مطبوعات به شدت مونرو را مسخره کردند، و از او به شکل تمسخرآمیزی در نمایشنامهٔ برادوی آیا موفقیت شکارچی راک را به فساد خواهد کشاند؟ (۱۹۵۵) تقلید شد، که در آن فرد شبیه به او جین منسفیلد نقش یک بازیگر احمق را بازی میکند که شرکت تولیدات خودش را راهاندازی میکند.
پس از تأسیس مریلین مونرو پروداکشنز، مونرو به منهتن نقل مکان کرد و سال ۱۹۵۵ را صرف یادگیری بازیگری کرد؛ این نقل مکان میتواند برای رهایی از دست نقشهای بلوند احمق باشد. او با کونستانس کولیر در کلاسها شرکت کرد و در کارگاههای بازیگری متد در اکتورز استودیو که توسط لی استراسبرگ اداره میشد شرکت کرد. او به دلیل خجالتی بودنش به استراسبرگ و زنش پائولا نزدیک شد، در خانهٔ خانوادهٔ استراسبرگ به او درس خصوصی داده شد، و به زودی عضوی از خانواده شد. او پائولا را جایگزین مربی بازیگری قدیمی خود، ناتاشا لایتس کرد؛ خانوادهٔ استراسبرگ تا پایان حرفهٔ مونرو، نقش مهمی ایفا کردند. مونرو همچنین تحت روانکاوی قرار گرفت، زیرا استراسبرگ معتقد بود که یک بازیگر باید با آسیبهای عاطفیاش مبارزه کند و از آنها در اجراهایش استفاده کند.
مونرو با وجود فرآیند طلاق در حال پیشرفت به رابطهٔ خود با دیماجیو پایان داد؛ او همچنین با بازیگر مارلون براندو و نمایشنامهنویس آرتور میلر قرار میگذاشت. او نخستین بار توسط الیا کازان در اوایل دههٔ ۱۹۵۰ به میلر معرفی شد. پس از اکتبر ۱۹۵۵، رابطهٔ میان مونرو و میلر بیشتر جدی شد، زمانی که طلاق مونرو نهایی شد و میلر به زندگی جدا از زنش پرداخت. استودیو به مونرو اصرار کرد که پایانش دهد، زیرا میلر توسط ادارهٔ تحقیقات فدرال به دلیل اتهامات کمونیسم مورد بازجویی قرار گرفته بود و توسط کمیتهٔ فعالیتهای غیر آمریکایی مجلس احضار شده بود، اما مونرو نپذیرفت. این رابطه باعث شد که ادارهٔ تحقیقات فدرال پروندهای برای مونرو باز کند.
در پایان سال، مونرو و فاکس قرارداد هفتسالهٔ تازهای را امضاء کردند، زیرا مریلین مونرو پروداکشنز قادر نبود که تنهایی هزینهٔ فیلمها را تأمین کند، و استودیو مشتاق بود که مونرو دوباره برایشان کار کند. فاکس برای ساخت چهار فیلم ۴۰۰٬۰۰۰ دلار به او میپردازد، و به او حق گزینش پروژههایش، کارگردانها و فیلمبرداران را اعطاء میکند. همچنین به او اجازه دادند تا پس از هر فیلم تکمیلشدهٔ فاکس، یک فیلم با مریلین مونرو پروداکشنز بسازد.
۱۹۵۶–۱۹۵۹: تحسین انتقادی و ازدواج با آرتور میلر
مونرو ۱۹۵۶ را با اعلام پیروزی خود بر فاکس قرن بیستم، آغاز کرد. او نام قانونی خود را به مریلین مونرو تغییر داد. مطبوعات دربارهٔ تصمیم او برای مبارزه با استودیو، مثبت نوشتند؛ تایم او را یک «تاجر ناقلا» توصیف کرد و لوک پیشبینی کرد که این پیروزی، «نمونهای از فرد در برابر گروه برای سالهای آینده» خواهد بود. در مقابل، رابطهٔ مونرو با میلر، باعث برخی نظرات منفی شد، همچون والتر وینچل که اظهار داشت: «شناختهشدهترین ستارهٔ سینمایی بلوند آمریکا، اکنون عزیز روشنفکران چپ شدهاست.»
در مارس، مونرو فیلمبرداری درام ایستگاه اتوبوس را آغاز کرد، که نخستین فیلم او تحت قرارداد تازهاش بود. او نقش شِری را ایفا کرد، یک خوانندهٔ مشروبفروشی که رؤیاهای ستارگیاش توسط یک کابوی سادهدل که به او علاقهمند میشود پیچیده شد. او برای این نقش، لهجهٔ اوزارک را یاد گرفت، لباسها و آرایشی را برگزید که زرقوبرق فیلمهای پیشترش را نداشت و عمداً آوازخوانی و رقصیدن متوسطی را ارائه داد. کارگردان برادوی جاشوا لوگن با وجود اینکه در آغاز در تواناییهای بازیگری مونرو شک داشت و میدانست که او به سختی آبرو دارد، کارگردانی را پذیرفت.
فیلمبرداری در آریزونا و آیداهو انجام شد و مونرو که سرپرست مریلین مونرو پروداکشنز بود «مسئول فنی» شد و گهگاه دربارهٔ فیلمبرداری تصمیم میگرفت و لوگن با دیرکرد همیشگی و وسواس او کنار آمده بود. این تجربه، دیدگاه لوگن دربارهٔ مونرو را تغییر داد و بعدها مونرو را با چارلی چاپلین در تواناییاش در ترکیب کمدی و تراژدی مقایسه کرد.
در ۲۹ ژوئن ۱۹۵۶، مونرو و میلر در دادگاه شهرستان وستچستر در وایت پلینز، نیویورک ازدواج کردند؛ دو روز بعد آنها یک مراسم یهودی در خانهٔ کی براون، وکیل مالکیت ادبی میلر، در واکباک، نیویورک برگزار کردند. با این ازدواج، مونرو به یهودیت گروید، که باعث شد مصر همهٔ فیلمهایش را ممنوع کند. با توجه به جایگاه مونرو به عنوان یک نماد سکس و تصور از میلر به عنوان یک روشنفکر، رسانهها گفتند که این اتحاد یک ناسازگاری است، مثلاً ورایتی در تیترش، این ازدواج را «عروسی ساعت شنی سرتخممرغی» دانست.
ایستگاه اتوبوس در اوت ۱۹۵۶ منتشر شد و تبدیل به یک موفقیت انتقادی و تجاری شد.ساتردی ریویو آو لیتریچر نوشت که اجرای مونرو «به شکلی مؤثر یک بار و برای همیشه این تصور را که او صرفاً شخصیتی پرزرقوبرق است را از میان میبرد» و کراور اعلام کرد: «همه روی صندلیهایتان بنشینید و برای یک غافلگیری جانانه آماده شوید. مریلین مونرو بالاخره خودش را یک بازیگر ثابت کرد» او همچنین نامزدی یک جایزهٔ گلدن گلوب بهترین بازیگر زن را برای اجرایش دریافت کرد.
در اوت، مونرو همچنین فیلمبرداری نخستین تولید مستقل مریلین مونرو پروداکشنز، شاهزاده و شوگرل را در استودیوهای پاینوود انگلستان آغاز کرد. این فیلم برپایهٔ یک نمایشنامهٔ ۱۹۵۳ از ترنس رتیگان ساخته شد، قرار بود که لارنس الیویه آن را کارگردانی کند و همچنین با تولید مشترک و همبازیگری او ساخته شود. تولید به دلیل درگیری میان وی و مونرو، پیچیده شد. الیویه، که کارگردانی و بازیگری در این نمایشنامه را هم به عهده داشت، مونرو را با اظهاری سایهافکن خشمگین کرد «تنها کاری که باید انجام بدی، این هست که سکسی باشی»، و با درخواستش، مونرو شرح صحنهای ویوین لی از شخصیت را تکرار کرد. الیویه همچنین از حضور همیشگی پائولا استراسبرگ، مربی بازیگری مونرو در فیلمبرداری خوشش نمیآمد. برای تلافی، مونرو همکاری نکرد و دیرکردهای عمدیاش را آغاز کرد، بعداً گفت: «اگه به هنرمندانتان احترام نگذارید، اونها نمیتوانند به خوبی کار کنن.»
مونرو همچنین هنگام تولید مشکلات دیگری را تجربه کرد. وابستگی او به داروها تشدید شد و به گفتهٔ اسپاتو، او یک سقط خودبهخودی داشت. او و گرین همچنین دربارهٔ اینکه مریلین مونرو پروداکشنز چگونه بایستی اداره شود گفتگو کردند. با وجود سختیها، فیلمبرداری مطابق برنامه در پایان ۱۹۵۶ تمام شد.شاهزاده و شوگرل با نقدهای متفاوتی در ژوئن ۱۹۵۷ منتشر شد و ثابت شد که در میان تماشاگران آمریکایی محبوبیتی ندارد. فیلم در اروپا بهتر مورد استقبال قرار گرفت، جایی که او جایزهٔ ایتالیایی دیوید دی دوناتلو و جایزهٔ فرانسوی ستارهٔ بلورین را دریافت کرد و برای یک بفتا نامزد شد.
پس از بازگشت از انگلستان، مونرو یک وقفهٔ ۱۸ ماهه را برای تمرکز روی زندگی خانوادگی ایجاد کرد. او و میلر زمانشان را میان نیویورک، کنتیکت و لانگ آیلند تقسیم کردند. او در اواسط ۱۹۵۷ یک بارداری خارجرحمی داشت و یک سال بعد یک سقط خودبهخودی داشت؛ این مشکلات به احتمال زیاد به آندومتریوز او مرتبط بودند. مونرو همچنین به علت مصرف بیش از حد باربیتورات برای مدتی کوتاه در بیمارستان بستری شده بود. از آنجا که او و گرین نتوانستند اختلافات خود سر مریلین مونرو پروداکشنز را حل کنند، مونرو سهم خودش از شرکت را خرید.
مونرو در ژوئیهٔ ۱۹۵۸ به هالیوود بازگشت تا مقابل جک لمون و تونی کرتیس در کمدی بعضیها داغشو دوست دارن اثر بیلی وایلدر در نقشهای جنسیتی بازیگری کند. او نقش شوگر کین را «بلوند احمق» دیگری میدانست، اما به دلیل تشویق میلر و پیشنهاد ٪۱۰ از سود فیلم، همراه دستمزد استانداردش آن را پذیرفت. تولید دشوار فیلم از آن هنگام به «افسانهای» تبدیل شدهاست. مونرو دهها بار درخواست برای تکرار میکرد و خطوط خود یا دستور بازیگری را به یاد نمیآورد—کرتیس گفت به دلیل دفعات تکرار، به قول معروف بوسیدن مونرو «مانند بوسیدن هیتلر» شده بود.
مونرو به طور خصوصی این تولید را به یک کشتی در حال غرق تشبیه کرد و نظرش را دربارهٔ همبازیها و کارگردانش گفت: «[اما] چرا من بایستی نگران باشم، [اونها] هیچ آش دهنسوزی [نبودن] که از دستشان بدم» خیلی از مشکلات ناشی از اختلافهای نظر او و وایلدر—که به مشکلداری نیز سرشناس بود—سر اینکه چگونه مونرو بایستی بازیگری کند بود. مونرو با درخواست تغییر خیلی از صحنههایش وایلدر را خشمگین کرد، که به نوبهٔ خود هراس او از صحنه را بدتر کرد و اظهار شدهاست که او عمداً چندین صحنه را خراب کرد تا آنها را به شیوهٔ خود بازی کند.
در پایان، وایلدر از بازی مونرو راضی بود، او گفت: «هرکسی میتواند خطوط را به یاد بیاورد، اما لازم است که هنرمندی واقعی به صحنه بیاید و خطوط خود را نداند و در عین حال اجرایش را ارائه کند!»بعضیها داغشو دوست دارن هنگامی که در مارس ۱۹۵۹ منتشر شد موفقیتی انتقادی و تجاری بود. بازی مونرو برای او یک جایزهٔ گلدن گلوب بهترین بازیگر زن به ارمغان آورد و ورایتی را برانگیخت تا او را «یک کمدین با آن ترکیب از جذابیت جنسی و زمانبندی که نمیتواند شکستخورده باشد» بخواند. به این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهایی که تاکنون ساخته شدهاست در نظرسنجیهای بیبیسی،انستیتوی فیلم آمریکا و سایت اند ساوند رأی داده شدهاست.
۱۹۶۰–۱۹۶۲: افت حرفه و مشکلات شخصی
پس از بعضیها داغشو دوست دارن، مونرو تا اواخر ۱۹۵۹، زمانی که در کمدی موزیکال بیا عشق بورزیم بازی کرد، فاصلهٔ دیگری در میان حرفهاش ایجاد کرد. او جرج کیوکر را برای کارگردانی و میلر را برای بازنویسی بخشی از فیلمنامه، برگزید، که او آنان را ناتوان میدانست. او این بخش را تنها برای این پذیرفت که از قراردادش با فاکس، عقب مانده بود. تولید این فیلم به دلیل غیبتهای مکرر وی در صحنهٔ فیلمبرداری، به تأخیر افتاد. در زمان فیلمبرداری، مونرو با همبازی خود ایو مونتان روابطی خارج از ازدواج داشت که به طور گسترده توسط مطبوعات گزارش شد و در کمپین تبلیغاتی فیلم، مورد استفاده قرار گرفت.
بیا عشق بورزیم، پس از انتشار در سپتامبر ۱۹۶۰، ناموفق بود. کراور، ظاهر مونرو در فیلم را «بسیار نامرتب» و «بدون … پویایی قدیمی او» توصیف کرد، و هدا هاپر فیلم را «پستترین فیلمی که مونرو تا به حال انجام دادهاست» دانست.ترومن کاپوتی با تبلیغات و سخنرانی تلاش کرد تا مونرو نقش هالی گولایتلی را در یک اقتباس سینمایی از صبحانه در تیفانی بازی کند، اما این نقش به آدری هپبورن رسید زیرا تهیهکنندگان نگران بودند که مونرو ممکن است روند تولید فیلم را پیچیده کند.
آخرین فیلم تکمیلشدهٔ مونرو، ناجورها (۱۹۶۱) به کارگردانی جان هیوستون بود، که میلر آن را نوشته بود تا نقشی دراماتیک برای مونرو فراهم کند. او نقش زنی را بازی کرد که به تازگی طلاق گرفته بود و با ۳ کابوی سالخورده با بازیگری کلارک گیبل، ایلای والاک و مونتگومری کلیفت دوست شده بود. فیلمبرداری در بیابان نوادا میان ژوئیه و نوامبر ۱۹۶۰، دوباره پردردسر بود. ازدواج مونرو و میلر عملاً به پایان رسید، و میلر یک رابطهٔ جدید را با عکاس صحنه، اینگه مورات آغاز کرد.
مونرو از اینکه میلر نقشش را تا حدودی بر پایهٔ زندگیاش ساخت خوشش نمیآمد و آن را از نقشهای مردانه پستتر میدانست. او همچنین با عادت میلر به بازنویسی صحنهها در شب پیش از فیلمبرداری دستوپنجه نرم میکرد. همچنین سلامتی او رو به فروپاشی بود: او از داشتن سنگ کیسه صفرا رنج میبرد و اعتیادش به مواد مخدر آنقدر شدید بود که گریم او معمولاً باید هنگامی که هنوز خواب بود انجام میشد که این کار برای این بود که مونرو تحت تأثیر باربیتوراتها قرار داشت. در اوت، فیلمبرداری متوقف شد برای اینکه مونرو یک هفته در یک بیمارستان بماند تا از او سمزدایی مواد مخدر کنند. با وجود مشکلات مونرو، هیوستون گفت که هنگامی که مونرو بازیگری میکرد، بازیگری او «تظاهر به یک احساس نبود. چیز واقعی بود. او بایستی به اعماق خود میرفت و پیدایش میکرد و هشیارش میکرد.»
مونرو و میلر پس از پایان فیلمبرداری زندگی جدا از هم را آغاز کردند و در ژانویهٔ ۱۹۶۱ با یک طلاق مکزیکی رسماً به ازدواجشان پایان دادند.ناجورها یک ماه دیگر منتشر شد و در گیشه شکست خورد. نقدهایش متفاوت بود، مثلاً ورایتی از توسعهٔ شخصیت اغلب «آشفته» شکایت میکند، و بازلی کراور مونرو را «کاملاً پوچ و غیر قابلدرک» توصیف میکند و مینویسد که «متأسفانه برای ساختار فیلم، همهچیز به او بستگی دارد». در سدهٔ بیست و یکم نقدهای مطلوبتری دریافت کرد. جف اندرو از انستیتوی فیلم بریتانیا آن را یک کلاسیک خوانده است، محقق هیوستون تونی تریسی اجرای مونرو را «کاملترین تفسیر از حرفهٔ او» توصیف کرد و جفری مکنب از ایندیپندنت نمایش «فوقالعاده» او از «قدرت یکدلی» شخصیت را تحسین کرد.
قرار بود که مونرو در یک اقتباس تلویزیونی از «باران» سامرست موآم برای انبیسی بازیگری کند، اما این پروژه با شکست مواجه شد زیرا شبکه نمیخواست که کارگردان برگزیدهٔ او، لی استراسبرگ را استخدام کند. به جای کار، مونرو شش ماه نخست ۱۹۶۱ را با گرفتاری در مشکلات سلامتی سر کرد. او تحت یک کولهسیستکتومی و جراحی برای آندومتریوز خود قرار گرفت و چهار هفته به دلیل افسردگی در بیمارستان بستری شد. دیماجیو به او کمک کرد، با او دوباره یک دوستی برقرار کرد و مونرو چند ماه با دوست دیماجیو فرانک سیناترا قرار میگذاشت. مونرو همچنین در ۱۹۶۱ برای همیشه به کالیفرنیا بازگشت، در اوایل ۱۹۶۲ خانهای در هلنا درایو پنجم ۱۲۳۰۵ در برنتوود، لس آنجلس خرید.
مونرو در بهار ۱۹۶۲ به انظار عمومی بازگشت. او یک جایزهٔ «برگزیدهٔ سینمای جهان» از گلدن گلوب دریافت کرد و فیلمبرداری یک فیلم را برای فاکس آغاز کرد، چیزی برای بخشیدن، یک بازسازی از همسر موردعلاقه من (۱۹۴۰). قرار بود که این فیلم با تولید مشترک مریلین مونرو پروداکشنز ساخته شود، توسط جرج کیوکر کارگردانی شود و دین مارتین و سید شریس با مونرو همبازی شوند. چند روز پیش از آغاز فیلمبرداری، مونرو سینوزیت گرفت. با وجود توصیههای پزشکی برای بهعقباندازی تولید فیلم، فاکس تولید فیلم را طبق موعد مقرر در اواخر آوریل آغاز کرد.
مونرو خیلی حال بدی داشت تا در بیشتر شش هفتهٔ آینده کار کند، اما با وجود تأیید چند پزشک، استودیو او را تحت فشار قرار داد و علناً ادعا کرد که مونرو جعل کردهاست. در ۱۹ مه، او برای خواندن «تولدت مبارک، آقای رئیسجمهور» روی صحنه در اوایل جشن تولد رئیسجمهور جان اف. کندی در مدیسون اسکوئر گاردن در نیویورک، استراحت کرد. او با لباسش توجهها را به خود جلب کرد: لباسی بژ و تنگ که با بدلیجات پوشیده شد، که وی را برهنه نشان میداد. حتی سفر مونرو به نیویورک باعث خشم بیشتر مقامات اجرایی فاکس شد، که از او میخواستند لغوش کند.
مونرو در مرحلهٔ بعدی، صحنهای را برای چیزی برای بخشیدن فیلمبرداری کرد که در آن او برهنه در یک استخر شنا میکرد. برای ایجاد تبلیغات پیشرفته، از مطبوعات دعوت شد که عکسبرداری کنند؛ این عکسها بعداً در لایف منتشر شدند. این نخستین باری بود که یک ستارهٔ بزرگ در اوج حرفهاش برهنه ژست میگرفت. هنگامی که او دوباره برای چندین روز در مرخصی استعلاجی بود، فاکس تصمیم گرفت که نمیتواند تهیهٔ فیلم دیگری را مطابق برنامه آغاز کند در حالی که همان موقع داشت با هزینههای فزایندهٔ کلئوپاترا (۱۹۶۳) دستوپنجه نرم میکرد. در ۷ ژوئن، فاکس مونرو را اخراج کرد و از او برای غرامتی ۷۵۰٬۰۰۰ دلاری شکایت کرد. او با لی رمیک جایگزین شد، اما پس از اینکه مارتین از ساختن فیلم با هر فردی غیر از مونرو مخالفت کرد، فاکس از او هم شکایت کرد و تولید را متوقف کرد. استودیو مونرو را مقصر خرابی فیلم دانست و گسترش تبلیغات منفی دربارهٔ مونرو را آغاز کرد، حتی ادعا کرد که مونرو بیمار روانی بودهاست.
فاکس به زودی از تصمیم خود پشیمان شد و بعداً مذاکرات با مونرو را در اواخر ژوئن از سر گرفت؛ توافقی دربارهٔ قراردادی تازه، از جمله آغاز دوبارهٔ چیزی برای بخشیدن و یک نقش اصلی در کمدی سیاه چه راهی برای رفتن! (۱۹۶۴)، که بعداً در همان تابستان به نتیجه رسید. مونرو همچنین برای بازی در یک فیلم زندگینامهٔ جین هارلو برنامهریزی میکرد. مونرو برای دایر دوبارهٔ تصور عموم مردم از خود، در چندین ریسک تبلیغاتی، از جمله مصاحبه با لایف و کاسموپولیتن و نخستین عکاسی گزینشیاش برای وگ شرکت کرد. او و عکاس برت استرن برای تهیهٔ دو سری عکس، یکی سرمقالهای استاندارد و دیگری ژست برهنهاش برای وگ، ۳ روز تمام با هم تنها بودند، که این عکسها پس از درگذشت مونرو با عنوان آخرین نشست منتشر شدند. مونرو میخواست که در ۸ اوت ۱۹۶۲ دوباره با جو دیماجیو ازدواج کند.
مرگ و خاکسپاری
مونرو در واپسین ماههای زندگیاش، در هلنا درایو پنجم ۱۲۳۰۵ در برنتوود محلهای در لس آنجلس زندگی میکرد. خانهدار وی یونیس موری شب ۴ اوت ۱۹۶۲ در خانه ماند. موری در ساعت ۳:۰۰ ق.ظ. ۵ اوت از خواب بیدار شد و حس کرد که یکچیزی اشتباه بودهاست. او نور را از زیر درب اتاق خواب مونرو دید اما نتوانست پاسخی دریافت کند و درب هم قفل شده بود. موری سپس با روانپزشک مونرو، رالف گرینسون تماس گرفت، که اندکی بعد به خانه رسید و از یک پنجره وارد اتاق خواب شد و مونرو را در تختش مرده دید. پزشک مونرو، هایمن انگلبرگ حدود ساعت ۳:۵۰ ق.ظ. به محل رسید و مرگ او را رسماً بیان کرد و در ساعت ۴:۲۵ ق.ظ.، به ادارهٔ پلیس لس آنجلس اطلاع داده شد.
مونرو میان ساعت ۸:۳۰ ب.ظ. و ۱۰:۳۰ ب.ظ. در ۴ اوت درگذشت، گزارش سمشناسی نشان داد که علت مرگ مسمومیت حاد باربیتورات بودهاست. او در خونش ۸ میلیگرم درصد کلرال هیدرات (میلیگرم در هر ۱۰۰ میلیلیتر از محلول) و ۴.۵ میلیگرم درصد داشت، در کبدش هم ۱۳ میلیگرم درصد پنتوباربیتال داشت. جعبههای خالی دارو کنار تختش پیدا شدند. احتمال اینکه مونرو به طور تصادفی مصرف بیش از حد کرده باشد، به دلیل اینکه دوزهایی که در بدنش پیدا شدند چند برابر حد مرگبار بودند رد شد.
دفتر محققان مرگ شهرستان لس آنجلس در بررسی خود از گروه پیشگیری از خودکشی لس آنجلس کمک گرفت که دانش تخصصی در زمینهٔ خودکشی داشت. پزشکان مونرو اظهار کردند که او «تمایلی به ترس شدید و افسردگیهای مکرر» با «تغییرات خلقوخوی ناگهانی و غیر قابلپیشبینی» داشت و در گذشته چندین بار مصرف بیش از حد کرده بود، ممکن است از قصد این کار را کرده باشد. به علت این حقایق و نبودن هیچ نشانهای از فعالیت خلاف قانون، معاون دفتر محققان مرگ توماس نوگوچی مرگ او را به عنوان یک خودکشی احتمالی دستهبندی کرد.
مرگ ناگهانی مونرو سرصفحهٔ اخبار در ایالات متحده آمریکا و اروپا بود. بنا بر اظهار لویس بنر، «گفته میشود که نرخ خودکشی در ماه پس از مرگ او در لس آنجلس دو برابر شده بود؛ نرخ چاپ خیلی از روزنامهها در آن ماه گسترش یافت»، و شیکاگو تریبون گزارش داد که صدها تماس تلفنی از سوی عموم مردم برای درخواست اطلاعات دربارهٔ مرگ او دریافت کردهاند. هنرمند فرانسوی ژان کوکتو نظر داد که مرگ وی «بایستی به عنوان درسی تلخ برای همهٔ آنانی باشد که کار اصلیشان آزار ستارگان فیلم و جاسوسی از آنهاست»، همبازی پیشین مونرو لارنس الیویه او را «قربانی کامل هیاهو و احساس» خواند، کارگردان ایستگاه اتوبوس جاشوا لوگن هم گفت که او «یکی از قدردانینشدهترین افراد در جهان» بود. در ایران، روزنامهٔ اطلاعات مرگ وی را به مرگ چند بازیگر دیگر از جمله «جیمز دین» تشبیه کرد.
خاکسپاری او، در گورستان وستوود در ۸ اوت برگزار شد، خاکسپاری خصوصی بود و تنها خویشاوندان نزدیک وی در مراسم حضور داشتند. ترتیب خدمات توسط جو دیماجیو، خواهر ناتنی مونرو برنیس بیکر میراکل و مدیر امور تجاری مونرو اینز ملسون داده شد. صدها تماشاگر خیابانهای اطراف گورستان را پر کرده بودند. مونرو بعدها در گورابهٔ شمارهٔ ۲۴ در گذرگاه خاطرات به خاک سپرده شد.
در دهههای بعدی، چندین تئوری توطئه از جمله قتل و مصرف بیش از حد تصادفی برای مخالفت با خودکشی به عنوان علت درگذشت مونرو مطرح شدند. این گمان که مونرو به قتل رسیدهاست نخستین بار با انتشار مریلین: یک زندگینامه از نورمن میلر در ۱۹۷۳ توجههای عمومی را به خود جلب کرد و در سالهای آینده به اندازهٔ کافی گسترده شد تا جان وان دو کمپ از دادستان ناحیهای شهرستان لس آنجلس در ۱۹۸۲ یک «تحقیق آستانی» را اداره کند، تا معلوم شود که آیا بایستی یک تحقیق جنایی صورت گیرد. هیچ مدرکی از حقهبازی یافت نشد.
شخصیت سینمایی و بازخورد
دههٔ ۱۹۴۰، برای بازیگران زنی که با صفات سرسخت و باهوش شناخته میشدند، دههٔ اوج حساب میشد—بازیگران زنی مانند کاترین هپبورن و باربارا استانویک—که در طی سالهای جنگ، برای بینندگان تحت سلطهٔ زنان، جذابیت داشتند. فاکس قرن بیستم، میخواست مونرو یک ستارهٔ دههٔ نو بشود که مردان را به سینماها بکشاند و او را، جایگزینی برای بتی گریبل، «بامبشل بلوند» کهنشان که در دههٔ ۱۹۴۰ محبوب بود، میدید. بنا به گفتهٔ پژوهشگر فیلم ریچارد دایر، تصویر ستارهٔ مونرو بیشتر برای نگاه مردان به وجود آمده بود.
از همان آغاز، مونرو در ایجاد تصور عمومی بقیه از خود، نقش مهمی داشت و در اواخر دوران حرفهای خود، تقریباً کنترل کاملی بر آن داشت. او خیلی از استراتژیهای تبلیغاتی خود درست کرد، با ستوننویسان شایعهپراکن همچون سیدنی اسکلسکی و لوئلا پارسونز دوست شد، و استفاده از تصاویر خود را کنترل میکرد. به علاوهٔ گریبل، او معمولاً با جین هارلو، ستارهٔ شناختهشدهٔ بلوند دیگری در فیلمهای دههٔ ۱۹۳۰، مقایسه میشد. مقایسه تا حدودی مونرو را برانگیخت، که سبب آن شد که مونرو هارلو را آیدل دوران کودکی خود بنامد، مونرو میخواست که نقش هارلو را در یک فیلم زندگینامهای بازی کند و حتی آرایشگر موهای هارلو را استخدام کرد تا موهایش را رنگ کند.
شخصیت سینمایی مونرو روی موهای بلوند او و تفکرهای قالبی که به او وابسته بودند، به ویژه حماقت، سادهلوحی، دسترسی جنسی و مصنوعیت تمرکز داشت. او معمولاً از یک صدای نفسگیر و کودکانه در فیلمهایش استفاده میکرد و در مصاحبهها این احساس را میداد که هرچیزی که او میگفت «کاملاً بیگناه و محاسبهنشده» بودهاست، خود را با حروف دوپهلو که با عنوان «مونروگرایی» شناخته میشود نقیضه میکرد. مثلاً هنگامی که از او دربارهٔ اینکه در عکسبرداری برهنهٔ ۱۹۴۹ چه چیزی پوشیده بود پرسیده شد، او پاسخ داد: «من یک رادیو پوشیده بودم».
در فیلمهایش، مونرو معمولاً نقش «دختر» را بازی میکرد، که تنها با جنسیتش تعریف میشد. نقشهای او تقریباً همیشه دختران گروه کر، منشیها یا مدلها بود؛ پیشههایی که در آنها «زن نمایش میکند، برای لذت مرد» مونرو حرفهٔ خود را به عنوان یک مدل پینآپ آغاز کرد، و برای شکلوشمایل ساعت شنیاش شناخته بود. او معمولاً در صحنههای فیلم به گونهای قرار داده میشد که نیمرخ منحنیاش نمایش داده شود و معمولاً مانند یک پینآپ در عکسهای تبلیغاتی ژست میگرفت. گامبرداری مخصوص وی با تابخوری باسن، توجهها را به بدنش جلب کرد و برای همین به او نام مستعار «دختری با گامبرداری افقی» داده شد.
مونرو اغلب لباسهای سفید میپوشید تا روی موهای بلوندش تأکید کند و با پوشیدن لباسهای چسبان به بدن که بدنش را آشکار میکردند توجهها را به خود جلب میکرد. شیرینکاریهای تبلیغاتیاش بیشتر وابسته به لباسهایی بودند که به صورت آشکاری تکاندهنده یا حتی ناکارآمد بودند، مانند هنگامی که بند شانهٔ لباسش در طول یک کنفرانس مطبوعاتی پاره شد. در داستانهای مطبوعاتی، مونرو بیشتر به عنوان تجسم رؤیای آمریکایی شناخته میشد، دختری که از یک کودکی تیرهبخت به ستارگی هالیوود رسیده بود. در داستانهای دربارهٔ زمان سپریشدهٔ وی در خانوادههای موقت و یتیمخانه اغراق شده بود و حتی تا حدودی ساختگی بودند. محقق فیلم توماس هریس نوشت که ریشههای طبقهٔ کارگری مونرو و نبودن خانوادهاش باعث میشد که او از نظر جنسی بیشتر در دسترس باشد و به عنوان «همبازی ایدهآل» ظاهر شود، که این در تضاد با بازیگر همدورهٔ وی، گریس کلی بود که او نیز برای بازاریابان یک بلوند جذاب بود، اما به علت پسزمینهٔ طبقهٔ بالاترش به عنوان یک بازیگر سطحبالا دیده میشد و برای بیشتر بینندگان مرد دستنیافتنی محسوب میشد.
اگرچه شخصیت سینمایی مونرو به عنوان یک کمهوش اما بلوند جذاب از نظر جنسی، با دقت او در بازیگری ساخته شده بود، تماشاگران و منتقدان فیلم اعتقاد داشتند که این شخصیت واقعی او بود. همین موضوع هنگامی که وی میخواست نقشهای دیگری را پیگیری کند یا به عنوان یک تاجر شناخته شود، مانع او شد. استاد دانشگاه سارا چرچول روایتهای دربارهٔ مونرو را مطالعه کرد و نوشت:
بزرگترین افسانه دربارهٔ او این است که او احمق بود. دومی این است که او ضعیف بود. سومی این است که او توان بازیگری را نداشت. او بهدور از حماقت بود، اگرچه او تحصیل رسمی نکرد و خیلی دربارهاش حساس بود. اما بهراستی که خیلی باهوش بود—و خیلی سرسخت. او باید هردو میبود تا با سیستم استودیوهای هالیوود در دههٔ ۱۹۵۰ مبارزه کند. […] بلوند احمق یک نقش بود—او یک بازیگر بود، خداوکیلی! عجب بازیگر خوبی بود که هیچکس اکنون باور نمیکند که چیزی غیر از آنچه روی صفحهٔ نمایش نشان داده شد بودهاست.
زندگینامهنویس لویس بنر مینویسد که مونرو معمولاً به طور ظریفی وضعیت نماد سکس خود را در فیلمهایش و انظار عمومی نقیضه میکرد، و همینطور این را هم نوشت که «شخصیت مریلین مونرو که او ایجاد کرده بود یک نمونهٔ کامل درخشان بود، که میان می وست و مدونا در عقیدهٔ رایج فریبایان جنسیتی در سدهٔ بیستم قرار میگیرد.» خود مونرو اظهار کرده بود که وست او را تحت تأثیر قرار داده بود، «چند ترفند از او [یاد گرفتم]—اون احساس خندیدن به جنسیت خودش یا تمسخرش». او کمدی را در کلاسها توسط پانتومیمباز و رقصنده لوتی گوسلار یاد گرفت، که برای اجراهای کمدیاش در صحنه سرشناس بود، و گوسلار همچنین دربارهٔ صحنههای فیلم به او آموزشهایی داد. در آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند، یکی از فیلمهایی که مونرو در آن نقش یک نمونهٔ کامل از بلوند احمق را بازی کرد، مونرو جملهٔ «من میتوانم باهوش باشم هنگامی که مهم است، اما بیشتر مردان خوششان نمیآید» را به خطوط شخصیت خود اضافه کرد.
بنا به اظهار دایر، مونرو در دههٔ ۱۹۵۰ به «نامی صمیمی تقریباً یکسان برای سکس» تبدیل شد و «تصویر او باید در جریان ایدهها دربارهٔ اخلاق و جنسیت قرار بگیرد که دههٔ پنجاه در آمریکا را مشخص میکند»، مثلاً ایدههای فرویدی دربارهٔ سکس، گزارش کینزی (۱۹۶۳) و رازوری زنانه (۱۹۶۳) بتی فریدان. با حضور به عنوان آسیبپذیر و بیخبر از جذابیت جنسیاش، مونرو نخستین نماد سکس بود که سکس را طبیعی و بیخطر در مقابل زنان فریبا دههٔ ۱۹۴۰ ارائه کرد. اسپاتو نیز او را تجسم «ایدهآل پساجنگ دختر آمریکایی، لطیف، نیازمند شفاف، مورد پرستش مرد، ساده، ارائهدهندهٔ سکس بدون درخواست» توصیف میکند، که در اظهارات مالی هاسکل منعکس شد: «او دروغ دههٔ پنجاه بود، این دروغ که یک زن نیازهایی جنسی ندارد، که او اینجاست تا نیازهای یک مرد را تأمین کند یا افزایش دهد.» همدورهٔ مونرو، نورمن میلر نوشت که: «مریلین اظهار داشتهاست که هرچقدر سکس با دیگران سخت و خطرناک است، خوردن بستنی با او نیز همانقدر سخت و خطرناک است»، در حالی که گروچو مارکس او را «می وست، ثیدا بارا و بو پیپ همه در یک نفر ادغام شدهاند» توصیف کرد. بنا به اظهار مالی هاسکل، به دلیل وضعیت نماد سکس او، محبوبیت مونرو در میان زنان کمتر از محبوبیت او در میان مردان بود، زیرا آنان «نمیتوانستند با او یکی شوند و از او پشتیبانی نمیکردند»، اگرچه این پس از مرگش تغییر کرد.
دایر همچنین استدلال کردهاست که موی بلوند مونرو باعث شد که او با این خصوصیات شناخته شود، زیرا این خصوصیات باعث شدند که او «بیابهام نژادی» و منحصراً سفید باشد، درست هنگامی که جنبش حقوق مدنی آغاز شد، او میبایست به عنوان نماد نژادپرستی در فرهنگ مردمی سدهٔ بیستم دیده میشد. بنر پذیرفت که ممکن است که تصادفی نباشد هنگام جنبش حقوق مدنی مونرو روندی از بازیگران زن بلوند پلاتینیوم را آغاز کرده باشد، اما از دایر نیز انتقاد کرد، به این اشاره کرد که در زندگی خصوصی شدیداً عمومیشدهٔ مونرو، وی با افرادی که به عنوان «قوم سفید» شناخته میشدند، مانند جو دیماجیو (آمریکایی ایتالیاییتبار) و آرتور میلر (یهودی) ارتباط داشت. بنا به اظهار بنر، مونرو گاهی در برخی عکسهای تبلیغاتیاش قواعد نژادپرستانهٔ رایج را به چالش میکشید؛ مثلاً، در تصویری که در لوک در ۱۹۵۱ نشان داده شد، او در لباسهای بدننما در حالی که با مربی خوانندگی آمریکایی آفریقاییتبار فیل مور تمرین میکرد نشان داده شد.
مونرو به عنوان یک ستارهٔ آمریکایی خاص دیده میشد، یا به نقل از فوتوپلی «یک نهاد ملی که مانند هاتداگ، پای سیب یا بیسبال شناخته شدهاست». بنر او را نماد پاپیولوکس میخواند، ستارهای که تصویر عمومی شادیآور و جادوکنندهاش «در دههٔ ۱۹۵۰ به ملت کمک کرد که در مسائل جنگ سرد، بمب اتم و اتحاد شوروی کمونیستی تمامیتخواه با پارانویایش کنار بیایند». مورخ فیونا هندیساید نوشتهاست که بینندگان زن فرانسوی سفیدی/بلوندی مونرو را با مدرنیتهٔ آمریکایی و پاکیزگی در ارتباط میدانستند و بنابراین مونرو نماد یک زن مدرن و آزاد شد که زندگیاش در انظار عمومی جا پیدا میکند. مورخ فیلم لورا مالوی او را مورد ستایش فرهنگ مصرفکنندهٔ آمریکایی میداند و در این باره نوشتهاست:
اگر آمریکا بخواهد دموکراسی پرزرقوبرق را به اروپای فقیرشدهٔ پس از جنگ بازگرداند، سینماها میتوانستند ویترین دکانش باشند … مریلین مونرو، با تمام صفات آمریکایی و جنسیت سادهشدهٔ خود، آمد تا با تصویر فردی خود تجسمی از این رابط پیچیده اقتصادی، سیاسی و اروتیک شود. در میانهٔ دههٔ ۱۹۵۰، وی نشانی برای زرقوبرق بیطبقه شد، در دسترس هر فردی که از لوازم آرایشی، نایلون و پراکسید آمریکایی استفاده میکند.
فاکس قرن بیستم علاوه بر اینکه از محبوبیت مونرو بهره میبرد، چندین بازیگر شبیه به او را نیز پرورش داد، مثلاً جین منسفیلد و شری نورث. استودیوهای دیگر نیز برای ایجاد مونروی خودشان تلاش کردند: یونیورسال پیکچرز با میمی وان دورن، کلمبیا پیکچرز با کیم نواک و رنک اورگانیزیشن با دایانا دورس.
در یک پروفایل، ترومن کاپوتی گفتاوردی از کونستانس کولیر، آموزگار بازیگری مونرو را نقل کرد: «او یک بچهخوشگل است. منظورم این نیست که به طور آشکاری باشد—شاید به طور خیلی آشکار. من اصلاً فکر نمیکنم که او یک بازیگر باشد، نه به معنای سنتیاش. آنچه او دارد—این پیشگاه، این درخشندگی، این هوش سوسوزن—هرگز نمیتواند به صحنه برود. اینقدر شکننده و لطیف است که تنها دوربین میتواند او را گرفتار کند. مانند یک مرغ مگسخوار در حال پرواز است: تنها یک دوربین میتواند نظمش را منجمد کند.»
فیلمشناسی
- سالهای خطرناک (۱۹۴۷)
- اسکودا هو! اسکودا هی! (۱۹۴۸)
- دختران گروه کر (۱۹۴۸)
- عاشقپیشه (۱۹۴۹)
- بلیط توماهاوک (۱۹۵۰)
- جنگل آسفالت (۱۹۵۰)
- همهچیز دربارهٔ ایو (۱۹۵۰)
- توپ آتشفام (۱۹۵۰)
- رایت کراس (۱۹۵۱)
- داستان شهر مادری (۱۹۵۱)
- به همان جوانی که حس میکنی (۱۹۵۱)
- آشیانهٔ عشق (۱۹۵۱)
- بیا قانونیاش کنیم (۱۹۵۱)
- برخورد در شب (۱۹۵۲)
- ما متأهل نیستیم! (۱۹۵۲)
- زحمت در زدن به خودت نده (۱۹۵۲)
- میمونبازی (۱۹۵۲)
- خانه پر او. هنری (۱۹۵۲)
- نیاگارا (۱۹۵۳)
- آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند (۱۹۵۳)
- چگونه میتوان با یک میلیونر ازدواج کرد (۱۹۵۳)
- رود بیبازگشت (۱۹۵۴)
- هیچ شغلی مثل نمایش نیست (۱۹۵۴)
- خارش هفتساله (۱۹۵۵)
- ایستگاه اتوبوس (۱۹۵۶)
- شاهزاده و شوگرل (۱۹۵۷)
- بعضیها داغشو دوست دارن (۱۹۵۹)
- بیا عشق بورزیم (۱۹۶۰)
- ناجورها (۱۹۶۱)
- چیزی برای بخشیدن (۱۹۶۲–ناتمام)
میراث
با توجه به راهنمای فرهنگ مردمی ایالات متحده، «به عنوان نماد فرهنگ مردمی آمریکا، رقبای معدود مونرو در محبوبیت عبارتند از الویس پرسلی و میکی ماوس […] هیچ ستارهٔ دیگری تا به حال نتوانسته چنین طیف گستردهای از احساسات را برانگیزد - از شهوت تا ترحم، و از حسادت تا پشیمانی.»گیل لوین، مورخ هنر، بیان کرد که مونرو ممکن است «تصویربرداریشدهترین فرد سدهٔ بیستم» بوده باشد، و انستیتوی فیلم آمریکا او را ششمین افسانهٔ زن بزرگ در تاریخ سینمای آمریکا معرفی کردهاست. مؤسسه اسمیتسونین او را در فهرست «۱۰۰ تا از مهمترین آمریکاییهای تمام دوران» قرار دادهاست، و ورایتی و ویاچوان او را در میان ده نفر نخست در فهرست بزرگترین نمادهای فرهنگ مردمی سدهٔ بیستم قرار دادهاند.
صدها کتاب دربارهٔ مونرو نوشته شدهاند. او سوژهٔ بسیاری از فیلمها، نمایشها، اپراها و ترانهها بودهاست و بر هنرمندانی مانند اندی وارهول و مدونا تأثیر گذاشتهاست. او همچنین مهم است و برای برندها ارزشمند حساب میشود: تصویر و نام او برای صدها محصول مجوز داده شدهاست، و او در تبلیغات برای مارکهایی مانند مکس فکتور، شنل، مرسدس-بنز و ابسلوت ودکا به نمایش درآمده است.
محبوبیت پایدار و همیشگی مونرو، به تصور عمومیِ بقیه از او، گره خوردهاست، که البته با واقعیتهای دربارهٔ وی، متضاد است. از یک سو، او یک نماد سکس، نماد زیبایی و یکی از سرشناسترین ستارههای سینمای کلاسیک هالیوود است. از سوی دیگر، او همچنین برای زندگی خصوصی پریشان، دوران کودکی ناپایدار، مبارزه برای احترام به او در محل کارش، همچنین مرگ و تئوریهای توطئهای که ماجرای مرگش را احاطه کرده بودند و همچنان میکنند، به یاد آورده میشود. محققان و روزنامهنگارانی که به سکس و فمینیسم علاقهمند هستند، دربارهٔ او تحقیق کردهاند و نوشتهاند. این نویسندگان عبارتند از گلوریا استاینم، ژاکلین رز، مالی هاسکل، سارا چرچول، و لویس بنر. برخی مانند استاینم او را قربانی سیستم استودیویی میدانند. دیگران، مانند هاسکل، رز، و چرچول، در عوض بر نقش فعالانهٔ مونرو در حرفهاش و مشارکت او در ایجاد شخصیت عمومیاش تأکید کردهاند.
به دلیل تضاد میان ستارگی و زندگی خصوصی پریشان، مونرو ارتباط نزدیکی با بحثهای گسترده دربارهٔ پدیدهها و آثار تازهای مانند رسانهٔ گروهی، سرشناسی و فرهنگ مصرفکننده دارد. به گفتهٔ استاد دانشگاه سوزان همشا، ارتباط مونرو با بحثهای کنونی دربارهٔ جامعهٔ نوین، همچنان برقرار است و او، «هرگز کاملاً در یک زمان یا جای قرار نمیگیرد»، بلکه تبدیل به «شاخصی که میتوان با آن، هرکدام از روایات فرهنگ آمریکایی را [دوباره] ساخت» شدهاست و «به عنوان یک نوع فرهنگ عمل میکند که میتواند بازتولید، تبدیل، ترجمه به زمینههای تازه و اجرا توسط افراد دیگری شود.» مانند همشا، بنر نیز مونرو را یک «دگرپیکر جاودانه» نامیدهاست که توسط «هر نسل، حتی هر فرد… با مشخصات خودشان» دوباره به وجود میآید.
مونرو همچنان یک نماد فرهنگی است، اما منتقدان در مورد میراث او به عنوان یک بازیگر، اختلاف نظر دارند. دیوید تامسون مجموعهٔ آثار وی را «غیرقابلتوجه» خواند و پالین کیل نوشت که او توانایی بازیگر را نداشت، بلکه تا یک اندازهای، «از مهارتهای نداشتهاش در بازیگری، استفاده میکرد تا عموم مردم را مشغول کند. او شوخطبعی یا ناآگاهی یا ناامیدی را داشت تا کیک پنیر را تبدیل به بازیگری کند—و برعکس؛ او کاری را انجام داد که دیگران انجامش ندادند چون سلیقهٔ خوبی داشتند.» در مقابل، پیتر بردشاو نوشت که مونرو یک کمدین بااستعداد بود که «درک میکرد که کمدی چگونه تأثیرات خود را میگذارد»، و راجر ایبرت نوشت که «بیقاعدگیها و اختلالات اعصاب مونرو در صحنهٔ فیلمبرداری باعث بدنامی وی [در میان دستاندرکاران فیلمها] شد، اما استودیوها مدتها پس از اینکه هر بازیگر دیگری رانده میشد، با او کنار میآمدند، زیرا آنچیزی که از صفحهٔ نمایش توسط آنان دریافت میشد، جادویی بود». به طوری مشابه، جاناتان رزنبام اعلام کرد که «او به صورت ماهرانهای، محتوای جنسیتزده را از پایهٔ خود زدود.» و همینطور این را هم اعلام کرد که «به نظر میرسد مشکلی که برخی افراد در تشخیص باهوشی مونرو به عنوان یک بازیگر دارند، ریشه در ایدئولوژی عصر سرکوبگری دارد، زمانی که زنان دارای ابرزنانگی قرار نبود باهوش تصور شوند».
یادداشتها
پانویس
- "How Did Marilyn Monroe Get Her Name? This Photo Reveals the Story". Time.
- "Monroe divorce papers for auction". April 21, 2005 – via news.bbc.co.uk.
- Hertel, Howard; Heff, Don (August 6, 1962). "Marilyn Monroe Dies; Pills Blamed". Los Angeles Times. Archived from the original on September 25, 2015. Retrieved September 23, 2015.
- "Marilyn Monroe | Biography, Death, Movies, & Facts | Britannica".
- "Inside Marilyn Monroe's Family Tree". November 17, 2020.
-
Miller, Korin; Spanfeller, Jamie (September 29, 2022). "Did Marilyn Monroe Ever Meet Her Biological Father? All About Charles Stanley Gifford". Women's Health. Retrieved September 30, 2022.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) -
Keslassy, Elsa (April 4, 2022). "Marilyn Monroe's Biological Father Revealed in Documentary 'Marilyn, Her Final Secret'". Variety. Retrieved April 4, 2022.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) -
Culliford, Graeme (August 5, 2022). "Marilyn Monroe could still be alive if she hadn't been rejected by her dad, niece says". Daily Mirror. Retrieved April 23, 2023.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - San Jacinto Valley Cemetery records; plot R-3-W-H, San Jacinto, California
-
Anagnoson, Alex (October 2, 2022). "The Truth About Marilyn Monroe's Siblings". Nicki Swift (به انگلیسی). Retrieved November 12, 2022.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) -
Meryman, Richard (September 14, 2007). "Great interviews of the 20th century: "When you're famous you run into human nature in a raw kind of way"". The Guardian. Archived from the original on November 4, 2015. Retrieved October 21, 2015.
{{cite news}}
: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link) - Capote, Truman (1980). Music for Chameleons. Random House. ISBN 978-0-3945-0826-9.
- Banner, Lois (2012). Marilyn: The Passion and the Paradox. Bloomsbury. ISBN 978-1-4088-3133-5.
- Belton, John (2005). American Cinema, American Culture. McGraw Hill. ISBN 978-0-07-288627-6.
- Chapman, Gary (2001). "Marilyn Monroe". In Browne, Ray B.; Browne, Pat (eds.). The Guide to United States Popular Culture. University of Wisconsin Press. ISBN 978-0-87972-821-2.
- Churchwell, Sarah (2004). The Many Lives of Marilyn Monroe. Granta Books. ISBN 978-0-312-42565-4.
- Dyer, Richard (1991) [1979]. "Charisma". In Gledhill, Christine (ed.). Stardom: Industry of Desire. Routledge. ISBN 978-0-415-05217-7.
- ——— (1986). Heavenly Bodies: Film Stars and Society. Routledge. ISBN 978-0-415-31026-0.
- Fuller, Graham; Lloyd, Ann, eds. (1983). Illustrated Who's Who of the Cinema. Macmillan. ISBN 978-0-02-923450-1.
- Hall, Susan G. (2006). American Icons: An Encyclopedia of the People, Places, and Things that Have Shaped Our Culture. Greenwood Publishing Group. ISBN 978-0-275-98429-8.
- Hamscha, Susanne (2013). "Thirty Are Better Than One: Marilyn Monroe and the Performance of Americanness". In Rieser, Klaus; Fuchs, Michael; Phillips, Michael (eds.). ConFiguring America: Iconic Figures, Visuality, and the American Identity. Intellect. ISBN 978-1-84150-635-7.
- Handyside, Fiona (August 2010). "Let's Make Love: Whiteness, Cleanliness and Sexuality in the French Reception of Marilyn Monroe" (PDF). European Journal of Cultural Studies. 3 (13): 291–306. doi:10.1177/1367549410363198. hdl:10871/9547. S2CID 146553108.
- Harris, Thomas (1991) [1957]. "The Building of Popular Images: Grace Kelly and Marilyn Monroe". In Gledhill, Christine (ed.). Stardom: Industry of Desire. Routledge. ISBN 978-0-415-05217-7.
- Haskell, Molly (1991). "From Reverence to Rape: The Treatment of Women in the Movies". In Butler, Jeremy G. (ed.). Star Texts: Image and Performance in Film and Television. Wayne State University Press. ISBN 978-0-8143-2312-0.
- Hecht, Ben; Monroe, Marilyn (1974). My story. New York: Stein and Day. ISBN 9780812817072. OCLC 461777186.
- Leaming, Barbara (1998). Marilyn Monroe. Three Rivers Press. ISBN 978-0-609-80553-4.
- Lev, Peter (2013). Twentieth-Century Fox: The Zanuck–Skouras Years, 1935–1965. University of Texas Press. ISBN 978-0-292-74447-9.
- Marcus, Daniel (2004). Happy Days and Wonder Years: The Fifties and Sixties in Contemporary Popular Culture. Rutgers University Press. ISBN 978-0-8135-3391-9.
- Meyers, Jeffrey (2010). The Genius and the Goddess: Arthur Miller and Marilyn Monroe. University of Illinois Press. ISBN 978-0-252-03544-9.
- Miracle, Berniece Baker; Miracle, Mona Rae (1994). My Sister Marilyn. Algonquin Books. ISBN 978-0-595-27671-4.
- Monroe, Marilyn (2010). Buchthal, Stanley; Comment, Bernard (eds.). Fragments: Poems, Intimate Notes, Letters. Farrar, Straus and Giroux. ISBN 9780374158354. OCLC 973641163.
- Reeves, Thomas (1991). A Question of Character: A Life of John F. Kennedy. ISBN 978-0-02-925965-8.
- Riese, Randall; Hitchens, Neal (1988). The Unabridged Marilyn. Corgi Books. ISBN 978-0-552-99308-1.
- Rollyson, Carl (2014). Marilyn Monroe Day by Day: A Timeline of People, Places and Events. Rowman and Littlefield. ISBN 978-1-4422-3079-8.
- Rose, Jacqueline (2014). Women in Dark Times. Bloomsbury. ISBN 978-1-4088-4540-0.
- Solomon, Aubrey (1988). Twentieth Century-Fox: A Corporate and Financial History. Scarecrow Press. ISBN 978-0-8108-4244-1.
- Solomon, Matthew (2010). "Reflexivity and Metaperformance: Marilyn Monroe, Jayne Mansfield, and Kim Novak". In Palmer, R. Barton (ed.). Larger Than Life: Movie Stars of the 1950s. Rutgers University Press. ISBN 978-0-8135-4766-4.
- Spoto, Donald (2001). Marilyn Monroe: The Biography. Cooper Square Press. ISBN 978-0-8154-1183-3.
- Steinem, Gloria; Barris, George (1987). Marilyn. Victor Gollancz Ltd. ISBN 978-0-575-03945-2.
- Summers, Anthony (1985). Goddess: The Secret Lives of Marilyn Monroe. Victor Gollancz Ltd. ISBN 978-0-575-03641-3.
- Tracy, Tony (2010). John Huston: Essays on a Restless Director. McFarland. ISBN 978-0-7864-5853-0.
واژهنامه
پیوند به بیرون
- وبگاه رسمی
- مریلین مونرو در IMDb
- ترانهشناسی مریلین مونرو در دیسکاگز
- مریلین مونرو در بنیاد فیلم بریتانیا
- پروندهٔ مونرو در وبگاه ادارهٔ تحقیقات فدرال
- «مریلین مونرو: زندگی ثابت» یک وبگاه شامل کلیپها و مقالههای وابسته به مستند استادهای آمریکایی از پیبیاس دربارهٔ مونرو
رهبران و انقلابیون | |
---|---|
هنرمندان و سرگرمیسازان | |
خالقان و ابرقدرتهای تجاری | |
دانشمندان و متفکران | |
قهرمانان و نمادها |
نمایشنامهها |
|
---|---|
رمانها | |
داستانهای کوتاه |
|
غیرداستانی | |
دیگر |
عمومی | |
---|---|
کتابخانههای ملی | |
نگارخانههای هنری و موزهها | |
نهادهای پژوهش هنری | |
واژهنامههای زندگینامهای | |
پایگاههای دادهٔ علمی | |
سایر |