Продолжая использовать сайт, вы даете свое согласие на работу с этими файлами.
روانشناسی محیطی
روانشناسی محیطی (به انگلیسی: Environmental psychology)، از مباحث میانرشتهای در معماری، روانشناسی و بومشناسی است که به بررسی روابطِ متقابل میان رفتار فرد و محیطِ پیرامونِ وی میپردازد. هیچگاه، نظریههای طراحی، از یافتههای رشتههای دیگر، بینیاز نبودهاند؛ به ویژه، در مورد ادعای طراحان، در زمینه اثر طراحی بر زندگی مردم. در این خصوص، نقش دیدگاههای فلسفی، قابل انکار نیست. ولی، برای رشد نظریه طراحی، کافی نیستند.
تاریخچه
انقلاب صنعتی، به عنوان محرکی نیرومند، با ایجاد نهادهای اقتصادی، اداری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، ساختار شهرها را دگرگون کرد. بلکه تغییرات و تحولات شگرفی را در حیات اجتماعی شهر، به وجود آورد. بههرحال، شهرهای امروزی، با درهم شکستن بسیاری از سنتها و ارزشهای گذشته، نه تنها، سنگ بنای اولیه جامعه، یعنی خانواده را نابود کردهاست. بلکه، به رغم تماسهای فیزیکی نزدیک و صمیمانه میان افراد، روابط اجتماعی آنان را تضعیف کردهاست. به قول رزا پارک، پیشگام مطالعات مستقل جامعهشناسی شهری در آمریکا:
شهر، محل سکونت انسانهای منجمدی است که بهم نزدیک هستند. اما، رابطه ای با یکدیگر ندارند.
صحبت در مورد آغاز روانشناسی محیطی به تبع تشریفات افتتاحکنندهٔ مرسوم در نخستین پژوهشهای انجام گرفته در این حوزه، امری گمراهکننده است. معماران، جغرافی دانان و دانش مندان اجتماعی مدت زیادی است که به موضوعات مرتبط با رابطهٔ محیط و رفتار علاقه نشان میدهند و بسیاری از روان شناسان محیطی فعلی نیز میتوانند رد ریشههای پژوهشی خود را در کارهای صورت گرفته توسط چهرههای نخستین روانشناسی بیابند. برای نمونه، روان شناسان علاقهمند به ادراک محیطی به شدت تحت تأثیر نظریات نخستین ادراک گشتالت رشد یافته در آلمان توسط مکس ورتایمر (۱۹۴۳–۱۸۸۰)، ولفگانگ کهلر (۱۹۶۷–۱۸۸۷) و کورت کافکا (۱۹۴۱–۱۸۸۶) بودهاند.
تعریف
معماری و دیگر رشتههای علمی طراحی مرتبط با آن، مانند طراحی شهری، معماری چشمانداز، طراحی داخلی و … در کنار هم، طراحی محیط را به وجود میآورند. معماری، تمام محیط بیرونی زندگی بشر را دربرمی گیرد. امروزه، این قلمرو، از شهرسازی گرفته تا معماری و طراحی صنعتی، تحت کنترل معماران است. این اندیشه که کار معماری، طراحی مصنوعات (ساختمانها) است؛ در جامعه ای معنا دارد که تدارک سیمای شهر، تقسیم شده و سلسله مراتبی باشد. در این چشمانداز، روابط معماری و سیاست، باید که از بیخ و بن، دگرگون شود. معماری، بخشی از سیاست است.
روانشناسی محیط: «مطالعه روانشناختی رفتار، در محیط کالبدی زندگی روزمره» است. موضوعات کارشده در حوزه روانشناسی محیط، شامل: نظریه ادراک، شناخت، روانشناسی اجتماعی و مطالعه فرهنگ است. واژگان رابطه انسان - محیط و روانشناسی محیط، بیشتر این زمینهها را شامل میشوند؛ هرچند که روانشناسی محیط، بیشتر به همبستگی عضویت در گروههای اجتماعی و استفاده از الگوهای خاص محیط و ارزشگذاری آنها، مربوط است.
مطالعات سنتی روانشناسی، روی پدیدههای فردی یا درون روانی محیط، متمرکز است و رفتار را در زمینه رابطه بین افراد یا حالات درونی فرد، تحلیل میکند. در مواردی، چون مطالعه ادراک که محیط کالبدی، درنظرگرفته میشود؛ بیشتر، مقیاس ملکولی (مثل طول موج نور) و مقیاس ریز رفتار انسان (مثل عکسالعمل پوست در مقابل برق) مورد نظر است. در مواردی که مطالعات روانشناختی، از این الگوها، رهایی یافته و به مقیاس کلی تر محیط (مثل روانشناسی گشتالت) پرداختهاند؛ با تمام نکات مثبت و منفی، مورد استفاده طراحان قرار گرفتهاند. در جامعهشناسی، به محیط کالبدی، به عنوان محیطی برای فرایندهای گروهی، توجه کمی شدهاست. مکتب شیکاگو، در اکولوژی انسانی، مدعی ست که ماهیت کالبدی، اهمیت زیادی برای جامعه شناسان این مکتب، داشتهاست. بررسی دقیق تر، نشان میدهد که این ادعا «در هاله ای از ابهام رها شده» و در واقعیت، جایگاهی در برنامه پژوهشی مکتب شیکاگو نداشتهاست. هنگامی که مردمشناس، روانشناس یا جامعهشناسی، راجع به آینده، اظهارنظری ارزشی کند؛ در واقع، بجای رفتارشناس، به برنامهریز، تبدیل میشود. هر عملی که معمار، طراح منظر یا طراح شهری انجام میدهد؛ انتخاب آینده ای بجای آینده دیگر است.
روانشناسی محیطی حوزهای است که تعریف آن به شکلی خاص و در قالب چند کلمه نمیگنجد. در واقع برخی روانشناسان عنوان داشتهاند که تعریف آن غیرممکن است و گفتهاند که روانشناسی محیطی اساساً هر چیزی است که روان شناسان محیطی انجام میدهند. با این وجود، میتوان چنین گفت که: روانشناسی محیطی رشتهای است که با تعاملات و روابط میان مردم و محیطشان سر و کار دارد.
رفتارگرایی در معماری
انسان، برای ارضای نیازهای خود، در بستری از دگرگونیهای معنایی (نمادین)، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، فضا را نیز، دگرگون میکند. این دگرگونی، از خلال فرایند تخریب/ساختن، انجام میگیرد؛ بدین معنی که برای ساختن فضاهای جدید؛ همواره، نیاز اولیه ای به تخریب فضاهای پیشین، وجود دارد. این امر، چرخه ای بیپایان از تخریبها و ساختنها را به وجود میآورد که شاید، بتوان گفت که هرگز، متوقف نمیشود. فضا، به گونه ای حیرتانگیز و با سازوکارهایی که گاه، کشف چند و چون آنها، برای ما، ممکن نمینماید؛ تمامی ابعاد زندگی انسانی را در خود جای داده و منتقل میکند. تحلیل فضا میتواند، همچون در نزد انسان شناسانی چون ادوارد ت. هال، از تحلیل فضاهای کالبدی و شخصی، آغاز شود و تا بزرگترین ابعاد فضایی در شهر، تداوم یابد. در این تحلیلها، نباید که سهم سایر پارامترها را در شکلدادن به فضا و دگرگون ساختن بارهای معنایی آن، از یاد برد.
معماری، به عنوان تصور، طراحی، درک و ساختن (با توجه به شرایط)، تعریف میشود. این شرایط، ممکن است که در ذات خود، کاملاً عملکردی بوده یا به درجات متفاوتی، بازتاب شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پروژه باشند. انتظار ما از معماری، به عنوان یک هنر، چیزی بیش از پاسخگویی به برنامههای عملکردی ساختمان است. تجلیات فیزیکی معماری، با فعالیتهای انسانی، تطابق دارد و نحوه سازماندهی و انتظام فرم و فضاها در معماری، میتواند که تلاشها را به ثمر رسانده، به استخراج پاسخها کمک کند و معانی را انتقال دهد.
هریک از ما، دانشجوی علوم رفتاری هستیم. همواره، از نخستین سالهای زندگی، نظارهگر کارهای دیگران بوده؛ کوشیدهایم تا آنچه که مشاهده میکنیم را تفسیر نماییم. در سراسر زندگی؛ فرد، مشغول مطالعه دیگران است. انسان، شیوه رفتار دیگران را تعمیم میدهد تا بتواند، آنچه که انجام خواهند داد را پیشبینی و توجیه کند. رفتار، امری تصادفی نیست؛ بلکه معلول است و در جهتی میل میکند که فرد (بر اساس منافعش)، آن را باور دارد. بدیهی ست که افراد، با هم متفاوتاند. افرادی که در وضعیت یکسان، قرار گیرند؛ کار مشابهی، نخواهند کرد. ولی، ثبات رویه، منشأ رفتار همه افراد است. علوم رفتاری، واژه ای کلی ست که معمولاً، شامل مردمشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و اقتصاد و علوم سیاسی و مباحث میان رشتهای بیا آنها، مانند روانشناسی اجتماعی میشود.
رفتارگرایی، مکتبی در روانشناسی است که اعتقاد دارد برایِ شناختِ یک موجودِ زنده، نیازی به بررسی حالتهایِ درونیِ او (مثلِ فکر کردن) نیست و تنها بررسیِ محرکهای خارجی و رفتارهایِ بیرونیِ آن موجود (همانندِ گریه کردن) کافی است. این مکتب، در نیمهیِ ابتداییِ قرنِ ۲۰م، یکی از تأثیرگذارترین قطبهایِ روانشناسیِ جهان بود و علاوه بر آن، بر فلسفهٔ ذهن، زبانشناسی و فلسفهٔ علمِ آن دوران نیز تأثیری بسیار عمیق و ژرف گذاشته بود.
هرگاه که طراحان، برای مردمی با الگوهای رفتاری و دیدگاههای ارزشی متفاوت، طراحی کردهاند؛ در درک اثر طراحی بر زندگی مردم به نتایج اشتباهی رسیدهاند. علوم رفتاری، به رشد نظریههای اثباتی و درک نظریههای هنجاری کمک زیادی میکنند.
پانویس
روانشناسی محیطی، نوشتهٔ فرانسیس تی. مک اندرو، برگردان: دکتر غلام رضا محمودی - انتشارات زربافت اصل، چاپ اول: تهران ۱۳۸۷
گرایشها | ||
---|---|---|
مرتبط | ||
کاربردی |
|
|