Продолжая использовать сайт, вы даете свое согласие на работу с этими файлами.
تارپیا
تارپِیا(به انگلیسی: Tarpeia)، در اساطیر و افسانههای رومی نام زن یا دختری است که در زمان یورش سابینها به روم، دروازههای این شهر را به روی آنها گشود و باعث سقوط روم گردید.
پژوهشگرانی همچون ویل دورانت معتقدند که در این افسانهٔ کهن، رگههایی از حقایق تاریخی نیز وجود دارد.
معرفی
در نزدیکی فوروم (میدان بزرگ رم باستان) یا ارگ حکومتی بر روی تپه کاپیتول، مکانهای متعددی قرار داشتند که هریک از آنها صحنهٔ وقوع حوادث خاصی در زمان جنگ رم بر ضدّ سابینها بودند و مجموعهٔ کاملی از افسانهها و لطایف و نکته گوییها به مناسبت هریک از آن وقایع، پدید آمده بود که بدون شک مشهورترین آنها، افسانه تارپیا میباشد.
افسانه تارپیا، حضور یک مجسمهٔ بسیار کُهن در ارگ حکومتی را توجیه میکرد و توضیح میداد. این مجسمه، هیئت یا قامت زنانهای را نشان میداد که نیمی از بدن او، پشت تودهای انبوه از سپرها پنهان شده بود.
البته منشأ و مبدأ پیدایش این اثر هنری عجیب و منحصربه فرد، ناشناخته است. عدهای حدس زدهاند که این مجسمه، مربوط به یک ایزدبانو یا الهه در ادیان یا آیینهای پرستشی دورانهای ماقبل هلنی بوده که به رم وارد شدهاست. الههای که میتوانسته ایزدبانوی جنگ یا چیزی شبیه این بهشمار آید.
با این وجود، فرضیهٔ فوق، فرضیهای قابل بحث است و نمیتوان آن را بدون گفتگو پذیرفت. همچنین در مورد این مجسمه که نمایانگر چهرهٔ تارپیا میباشد، افسانههایی نیز نقل شدهاست.
افسانهها
در اساطیر روم، افسانهٔ تارپیا چنین حکایت شدهاست:
تارپیا دختری بود که در زمان حمله شاه تاتیوس به رم، در ارگ شهر سکونت داشت و هنگامیکه سپاهیان تاتیوس در اطراف فوروم مستقر شده بودند، چشم تارپیا بر آن شاه جوان میافتد و یک دل نه صد دل، عاشق او میشود.
بخاطر همین عشق، تارپیا با شاه تاتیوس ارتباط برقرار میکند و سعی میکند با دادن کلیدهای ارگ به تاتیوس، خودش را در دل او جا کند.
تاتیوس، ابتدا به ظاهر عشق تارپیا را قبول میکند، امّا در نهایت و پس از اینکه دختر ضمن خیانت به پدرش و دیگر سرداران روم، باعث سقوط شهر و تصرف ارگ حکومتی میشود، تاتیوس دستور میدهد که تارپیا را زیر سپر انبوه سربازانش بیندازند تا خفه شود.
[توضیح اینکه در تاریخ کرمان، چنین روایت افسانه گونهای در باب نحوهٔ انقراض اشکانیان توسط اردشیر یکم سرسلسلهٔ ساسانیان نقل شده که طی آن دختر بلاش اشکانی، آخرین منسوب و بازماندهٔ اشکانیان، در ارگ بم عاشق اردشیر که با سپاهش ارگ را در محاصره گرفته بوده میشود و ضمن خیانت به پدرش بلاش، باعث سقوط ارگ و تصرف آن توسط سپاه اردشیر میگردد، امّا اردشیر به جای ازدواج با دختر، زنجیر بافتهٔ موهای او را به دُم اسب میبندد و او را به طرز فجیع به قتل میرساند. برای اطلاع از مشروح این روایت افسانه گونه، به صفحه کرم هفتواد در همین ویکی مراجعه فرمائید.]
طبق روایتی دیگر از این افسانه، انگیزهٔ اصلی تارپیا از این کار، حرص و طمع مال بوده و نه عشق شاه تاتیوس!. بر اساس این روایت، تارپیا به عنوان پاداش خیانت خویش، آنچه را که سابینها بر بازوی چپ خود میبستند (یا آنچه که به دست چپ میگرفتند)، یعنی بازوبندها (یا سپرها) ی زرینی که سپاهیان و جنگجویان سابین با خود داشتند را، درخواست میکند.
شاه تاتیوس هم طبق گفتهٔ خود تارپیا، او را زیر سپرهایی انداخت که سربازانش بر دست چپ خود میبستند و اینگونه او را نابود کرد.
روایت ویل دورانت
ویل دورانت در تاریخ تمدن، افسانهٔ تارپیا را چنین شرح دادهاست:
در داستانهای کهن رومی آمدهاست که رومولوس برای اینکه ساکنان روم را صاحب زن کند، مسابقاتی ترتیب میداد و سابینها و طوایف دیگر را به آنها دعوت میکرد. در طی این مسابقات رومیان زنان سابینی را به زور نگاه میداشتند و مردان سابینی را تار و مار میکردند.
تیتوس تاتیوس، پادشاه طایفهٔ سابینی کوریایی، به رُم اعلام جنگ داد و به شهر تاخت.
تارپیا، دختر یکی از سرداران رومی که پاسدار قلعهای به روی تپه کاپیتولینوس بود، دروازهٔ قلعه را به روی مهاجمان گشود. رومیان او را به سزای این خیانت، میان سپرهای خود خُرد کردند.
هنگامیکه سپاهیان تاتیوس به نزدیکی پالاتینوس رسیدند، زنان سابینی که اسارت را خوش نداشتند، خود را به میان انداختند و با مداخلهٔ خود، سعی کردند که اسباب ترک جنگ را فراهم سازند. بهانهٔ زنان سابین برای این مداخله این بود که:
اگر کوریاییان (سابینها) جنگ را ببرند، رومیان را خواهند کُشت و بدین ترتیب این زنان شوهران خود را از دست خواهند داد و اگر برعکس، سابینها جنگ را ببازند و رومیان برندهٔ میدان باشند، آنگاه سابینها بدست رومیان به قتل میرسند و در نتیجه این زنان، پدران خویش را از دست میدهند. از طرفی هم این زنان اسارت را خوش نداشتند.
در نهایت مداخله زنان سابین مؤثر واقع شد و شعلهٔ جنگی را که یک زن رومی (تارپیا) افروخته بود، بدست زنانی دیگر (زنان سابین) خاموش گردید. در نتیجه رومولوس، تایتوس را برانگیخت که هر دو به اتفاق یکدیگر حکومت کنند و با پیوستن طایفهٔ خود (روم) به لاتینها (سابینها) مملکت واحدی پدیدآورند.
پانویس
- تاریخ تمدن، ویل دورانت، جلد سوم (قیصر و مسیح)، ترجمه: حمید عنایت، پرویز داریوش، علی اصغر سروش، چاپ هفتم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۰
- اساطیر جهان، از مؤسسهٔ لاروس، زیرنظر: پی یر گریمال، جلد دوم (اساطیر یونان و روم)، ترجمه: مانی صالحی علامه، نشر مهاجر، چاپ اول، ۱۳۸۶
- مشارکت کنندگان ویکیپدیای انگلیسی، بازبینی در ۹ ژوئن ۲۰۱۰