Мы используем файлы cookie.
Продолжая использовать сайт, вы даете свое согласие на работу с этими файлами.
روان‌شناسی فرگشتی دین

روان‌شناسی فرگشتی دین

Подписчиков: 0, рейтинг: 0

روان‌شناسی فرگشتی دین، مطالعه باور دینی با استفاده از اصول روان‌شناسی فرگشتی و یک رویکرد به روان‌شناسی دین است. به مانند تمام دیگر اعضای بدن، مغز و ساختار عملکرد شناخت، بر پایه ژنتیک شناخته شده‌اند، و بنابراین موضوع فرگشت و انتخاب طبیعی بر آن اعمال شده‌است. مانند دیگر ارگان‌ها و بافت‌ها، این عملکردهای ساختاری بایستی میان تمام انسان‌ها مشترک باشند و برای مشکلات بقای انسان و تولیدمثل نقش ایفا کنند. روان‌شناسان فرگشتی بر این هستند که این فرایندهای شناختی، در این مورد دین را، با استفاده از اهمیت آن در بقای انسان و تولیدمثل دریابند.

مکانیزم فرگشت

فرضیه‌ها

دیوید اسلون ویلسون شش فرضیه اصلی را برای وجود دین مطرح کرده‌است که هم نظرات دانشمندان فرگشتی و هم نظرات دانشمندان گذشته مانند زیگموند فروید و امیل دورکیم را که از نظر علوم اجتماعی به دین نگاه می‌کردند را در بر می‌گیرد:

متن برنگاشت
فرضیه‌های سازشی فرضیه‌های دین به عنوان غیرسازشی
دین به عنوان عامل سازش در سطح گروهی، با توجه به هزینه دین‌داری در سطح فردی، برخی دین را در سطح گروه‌های انسانی تبیین می‌کنند و آن را عامل انسجام گروهی در رقابت با دیگر گروه‌ها قلمداد می‌کنند، لذا دین برای بقای گروه‌های انسانی کاربرد داشته‌است. عامل سازش در گذشته و در جوامع کوچک اما عامل غیرسازشی در جوامع مدرن
دین به عنوان عامل سازش در سطح فردی، دانشمندانی که به این عامل اعتقاد دارند بیان می‌کنند که دین برای اعضای گروه هزینه‌بر است اما برای عده‌ای خاص مانند رهبران دینی فایده دارد. دین به عنوان یک رانش ژن در فرایند فرگشت
دین به عنوان انگل فرهنگی. برخی می‌پندارند که دین هرچند برای میزبان خود که انسان باشد فایده ندارد (حتی ممکن است ضرر هم داشته باشد) اما از میزبانی انسان برای تکثیر و بقای خود استفاده کرده‌است. دین به عنوان محصول جانبی سایر فرآیندهای سازشی

دانشمندان عموماً با این ایده موافق هستند که تمایل به درگیر شدن در رفتار مذهبی در اوایل تاریخ بشر شکل گرفته‌است. با این حال، در مورد مکانیسم‌های دقیقی که فرگشت ذهن دینی را پیش برد، اختلاف نظر وجود دارد. دو مکتب فکری وجود دارد. یکی این که دین خود به دلیل انتخاب طبیعی فرگشت یافته و یک سازگاری یا انطباق است که در این صورت دین نوعی مزیت فرگشتی را به ارمغان می‌آورد. مورد دیگر این است که باورها و رفتارهای مذهبی، مانند مفهوم خدای اولیه، ممکن است به عنوان اسپندرال (زیست‌شناسی) (محصولات جانبی سایر صفات سازگاری) ظاهر شده باشند، بدون اینکه در ابتدا به دلیل منافع خود انتخاب شوند.

رفتار مذهبی اغلب مستلزم هزینه‌های قابل توجهی است - از جمله هزینه‌های اقتصادی، تجرد، آیینهای خطرناک، یا صرف زمان که می‌توان از آن استفاده کرد که نشان می‌دهد انتخاب طبیعی باید بر خلاف رفتار دینی عمل کند، مگر اینکه آن یا چیز دیگری باعث شود رفتار مذهبی دارای مزایای قابل توجهی باشد.

دین به عنوان سازگاری

ریچارد سوسیس و کندیس آلکورتا چندین نظریه برجسته برای ارزش تطبیقی دین را بررسی کرده‌اند. بسیاری از آنها «تئوری‌های همبستگی اجتماعی» هستند، که دین برای افزایش همکاری و انسجام در گروه‌ها فرگشت یافته‌است. عضویت در گروه به نوبه خود مزایایی را به همراه دارد که می‌تواند شانس فرد را برای بقا و تولید مثل افزایش دهد. این مزایا از مزایای هماهنگی تا تسهیل قوانین رفتار پرهزینه را شامل می‌شود.

سوسیس همچنین در مورد ۲۰۰ جوامع آرمان شهر آمریکا در قرن نوزدهم، مذهبی و سکولار (عمدتاً سوسیالیسم تخیلی) تحقیق کرد. ۳۹ درصد از جوامع مذهبی هنوز ۲۰ سال پس از تأسیس خود فعال بودند در حالی که تنها ۶ درصد از جوامع سکولار فعال بودند. تعداد فداکاری‌های پرهزینه‌ای که یک جامعهٔ مذهبی از اعضای خود می‌خواست تأثیر خطی بر دوام عمر آن داشت، در حالی که در جوامع سکولار تقاضا برای فداکاری‌های پرهزینه با دوام عمر آن ارتباط نداشت و اکثر جوامع سکولار در عرض ۸ سال شکست خوردند. سوسیس از روی راپاپورت انسان‌شناس استناد می‌کند که معتقد است آیین‌ها و قوانین زمانی مؤثرتر هستند که مقدس شوند. روان‌شناس اجتماعی جاناتان‌هایت از تحقیقات سوسیس در کتاب ذهن درستکار در سال ۲۰۱۲ به عنوان بهترین مدرک برای این که دین راه‌حلی است انطباقی برای مشکل معضل مفت‌سواری با امکان همکاری بدون انتخاب خویشاوندی نام می‌برد.راندولف ام. نِس، محقق پزشکی فرگشتی و زیست‌شناس نظری ماری جین وست-ابرهارد استدلال کرده‌اند که از آنجایی که انسان‌های دارای گرایش‌های نوع‌دوستانه، به‌عنوان شرکای اجتماعی ترجیح داده می‌شوند، با انتخاب اجتماعی از مزایای سازگاری برخوردار می‌شوند، و نِسه استدلال می‌کند که انتخاب اجتماعی به انسان‌ها به عنوان یک گونه این امکان را داده‌است که به طرز فوق‌العاده‌ای همکاری کنند و قادر به ایجاد فرهنگ شوند.

نظریه «اجتماعی بودن»، ادوارد ویلسون، قویاً انسجام گروهی را به عنوان محرک توسعه دین پیشنهاد می‌کند. او همچنین فرض می‌کند که در انسان‌های خردمند، به لطف پیش‌مغز عظیمشان، یک تعامل پیچیده بین فرگشت گروهی و فرگشت فردی در یک گروه ایجاد شده‌است.

این نظریه‌های همبستگی اجتماعی ممکن است به توضیح ماهیت دردناک یا خطرناک بسیاری از مناسک مذهبی کمک کند. نظریه علامت‌دهی پرهزینه نشان می‌دهد که چنین تشریفاتی ممکن است به عنوان علامت‌دهی‌های عمومی و جعلانه‌ای باشد مبنی بر اینکه تعهد یک فرد به گروه صادقانه است. از آنجایی که تلاش برای فریب دادن سیستم سود قابل توجهی خواهد داشت - بهره بردن از مزایای زندگی گروهی بدون پرداخت هیچ هزینه احتمالی - این مراسم چیزی نیست که بتوان آن را ساده انگاشت. جنگ نمونه خوبی از هزینه‌های زندگی گروهی است و ریچارد سوسیس، هاوارد سی کرس و جیمز اس. بوستر یک نظرسنجی بین فرهنگی انجام دادند که نشان داد مردان در جوامعی که درگیر جنگ هستند، تسلیم پرهزینه‌ترین آیین‌ها هستند.

مطالعاتی که ارتباط مثبت مستقیم تری بین اعمال مذهبی و سلامتی و طول عمر نشان می‌دهند، بحث برانگیزتر هستند. هارولد جی کونیگ و هاروی جی کوهن نتایج ۱۰۰ مطالعه مبتنی بر شواهد را خلاصه و ارزیابی کردند که به‌طور سیستماتیک رابطه بین دین و رفاه انسان را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که ۷۹٪ تأثیر مثبتی از خود نشان دادند. چنین مطالعاتی در رسانه‌های جمعی، همان‌طور که در یک برنامه ان‌پی‌آر در سال ۲۰۰۹ مشاهده شد که یافته‌های گیل آیرونسون، پروفسور دانشگاه میامی را پوشش می‌داد مبنی بر اینکه اعتقاد به خدا و احساس قوی معنویت با بار ویروسی کمتر و بهبود سطح سلول‌های ایمنی بیماران اچ‌آی‌وی در ارتباط است. ریچارد پی اسلون از دانشگاه کلمبیا، در مقابل، به «نیویورک تایمز» گفت که «هیچ مدرک متقاعد کننده واقعاً خوبی وجود ندارد که بین مشارکت مذهبی و سلامت رابطه وجود داشته باشد.» بحث بر سر اعتبار این یافته‌ها ادامه دارد، که لزوماً رابطه علت و معلولی مستقیم بین دین و سلامت را ثابت نمی‌کند. مارک استیبیچ ادعا می‌کند که یک همبستگی واضح وجود دارد، اما دلیل آن نامشخص است. انتقاد از چنین تأثیرات دارونما، و همچنین مزیت معنابخشی دین این است که به نظر می‌رسد مکانیسم‌های پیچیده‌تری نسبت به رفتار دینی بتواند به چنین اهدافی دست یابد.

دین به عنوان محصول جانبی

استیون جی گولد دین را به عنوان نمونه ای از اکسپتاسیون یا اسپندل (یک ویژگی که خودش سازگاری به حساب نمی‌آید بلکه اثر جانبی یک سازگاری دیگر است) ذکر می‌کند، اما او خود یک ویژگی مشخص را انتخاب نمی‌کند که فکر می‌کند انتخاب طبیعی واقعاً به آن عمل کرده‌است. با این حال، او پیشنهاد زیگموند فروید را مطرح می‌کند که مغزهای بزرگ ما که به دلایل دیگر فرگشت یافته‌است، منجر به آگاهی می‌شود. آغاز هوشیاری انسان‌ها را مجبور کرد تا با مفهوم مرگ و میر شخصی برخورد کنند. شاید دین یکی از راه حل‌های این مشکل بوده‌است.

محققان دیگر فرآیندهای روانشناختی خاصی را پیشنهاد کرده‌اند که انتخاب طبیعی ممکن است در کنار مذهب آن‌ها را تقویت کرده باشد. چنین مکانیسم‌هایی ممکن است شامل توانایی استنباط وجود ارگانیسم‌هایی باشد که ممکن است به آنها آسیب برساند (فرض عامل هوشمند)، توانایی ارائه روایت‌های علّی برای رویدادهای طبیعی (سبب‌شناسی)، و توانایی تشخیص اینکه افراد دیگر با عقاید، تمایلات و مقاصد خود ذهنی دارند (نظریه ذهن). این سه انطباق (در میان سایر موارد) به انسان اجازه می‌دهد تا عوامل هدفمندی را در پشت بسیاری از مشاهدات تصور کند که به راحتی نمی‌توان آنها را توضیح داد، به عنوان مثال، رعد و برق، حرکت سیارات، پیچیدگی حیات.

پاسکال بویر در کتاب خود «تشریح دین» (۲۰۰۱) پیشنهاد می‌کند که توضیح ساده ای برای آگاهی مذهبی وجود ندارد. او بر اساس ایده‌های انسان‌شناسان شناختی دن اسپربر و اسکات آتران استوار است، که استدلال می‌کردند که شناخت دینی محصول جانبی سازگاری‌های فرگشتی مختلف، از جمله روان‌شناسی عامیانه است. او استدلال می‌کند که یکی از این عوامل این است که در بیشتر موارد، به خاطر سپردن مفاهیم «حداقل ضد شهودی» که تا حدودی با روال روزمره متفاوت است و تا حدودی انتظارات ذاتی در مورد چگونگی ساخت جهان را نقض می‌کند، برای انسان مفید بوده‌است. خدایی که از بسیاری جهات شبیه انسان است، اما بسیار قدرتمندتر است، چنین مفهومی است، در حالی که خدایی اغلب بسیار انتزاعی‌تر که توسط متکلمان الهیات به‌طور طولانی مورد بحث قرار می‌گیرد، اغلب بیش از حد غیر شهودی است. آزمایش‌ها تأیید می‌کنند که افراد مذهبی دربارهٔ خدای خود با عبارات انسان‌انگاری فکر می‌کنند، حتی اگر این با آموزه‌های کلامی پیچیده‌تر دینشان در تضاد باشد.

پیر لینارد و پاسکال بویر پیشنهاد می‌کنند که انسان‌ها «سیستم احتیاط خطر» را فرگشت داده‌اند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تهدیدهای بالقوه در محیط را شناسایی کنند و تلاش کنند به‌طور مناسب واکنش نشان دهند. چندین ویژگی از رفتارهای آیینی، که اغلب یکی از ویژگی‌های اصلی دین است، برای ایجاد این نظام در نظر گرفته می‌شوند. اینها شامل مناسبت برای مراسم (اغلب پیشگیری یا از بین بردن خطر یا شر)، آسیبی که تصور می‌شود ناشی از عدم اجرای مراسم است، و تجویزهای دقیق برای اجرای صحیح مراسم است. لینارد و بویر این امکان را مورد بحث قرار می‌دهند که خود یک سیستم احتیاطی خطرات حساس ممکن است مزایای سازگاری را فراهم کرده باشد، و سپس مذهب «اضطراب‌های فردی و غیرقابل کنترل را با اقدامات هماهنگ با دیگران مرتبط می‌کند و در نتیجه آنها را قابل تحمل‌تر یا معنادارتر می‌کند».

جاستین ال. بارت در «چرا به خدا ایمان بیاورد؟» (۲۰۰۴) پیشنهاد می‌کند که اعتقاد به خدا طبیعی است، زیرا به ابزارهای ذهنی که همه انسان‌ها در اختیار دارند، بستگی دارد. او پیشنهاد می‌کند که ساختار و رشد ذهن انسان، اعتقاد به وجود خدای برتر (با ویژگی‌هایی مانند ابردانش، ابرقدرت و فناناپذیر بودن) را بسیار جذاب می‌کند. او همچنین ایمان به خدا را با اعتقاد به اذهان دیگر مقایسه می‌کند و فصلی را به بررسی روان‌شناسی فرگشتی الحاد اختصاص می‌دهد. او پیشنهاد می‌کند که یکی از پودمان‌های ذهنی اساسی در مغز، دستگاه تشخیص آژانس بیش فعال (HADD) است، سیستم بالقوه دیگری برای شناسایی خطر. این HADD حتی اگر بیش از حد حساس باشد ممکن است یک مزیت بقا داشته باشد: بهتر است از یک شکارچی خیالی اجتناب کنید تا اینکه توسط یک شکارچی واقعی کشته شوید. این تمایل به تشویق اعتقاد به روح و ارواح دارد.

اگرچه انسان‌ها احتمالاً شروع به استفاده از توانایی‌های شناختی نوظهور خود برای برآوردن نیازهای اساسی مانند تغذیه و یافتن جفت کرده‌اند، نظریه مدیریت وحشت استدلال می‌کند که این قبل از رسیدن به نقطه‌ای اتفاق افتاده‌است که خودآگاهی قابل‌توجهی (و در نتیجه غایت خود) به وجود آید. آگاهی از مرگ به یک محصول جانبی بسیار مخرب عملکردهای تطبیقی قبلی تبدیل شد. اضطراب حاصل تهدیدی برای تضعیف این کارکردها بود و بنابراین نیاز به بهبود داشت. هر شکل‌گیری اجتماعی یا عملی که قرار بود به‌طور گسترده توسط توده‌ها پذیرفته شود، باید ابزاری برای مدیریت چنین وحشتی فراهم کند. راهبرد اصلی برای انجام این کار، «تبدیل شدن به فردی با ارزش در دنیایی با معنا کسب عزت نفس [از طریق] ایجاد و حفظ فرهنگ» بود، زیرا این امر با احساس بی‌اهمیتی توسط مرگ مقابله می‌کند و موارد زیر را ارائه می‌کند.

  1. جاودانگی نمادین، از طریق میراث فرهنگی که فراتر از خود فیزیکی زندگی می‌کند ("اهمیت زمینی")
  2. جاودانگی تحت‌اللفظی، وعده عمر یا زندگی پس از مرگ که در ادیان برجسته شده‌است ("اهمیت کیهانی")

میم

ریچارد داوکینز در «ژن خودخواه» (۱۹۷۶) می‌گوید میم‌های فرهنگی مانند ژن‌ها عمل می‌کنند زیرا در معرض انتخاب طبیعی هستند. داوکینز در «پندار خدا» (۲۰۰۶) استدلال می‌کند که چون حقایق دینی را نمی‌توان زیر سؤال برد، ماهیت آن‌ها را تشویق می‌کند و ادیان مانند «ویروس‌های ذهن» منتشر می‌شوند. در چنین تصوری، لازم است افرادی که نمی‌توانند باورهای خود را زیر سؤال ببرند، از نظر بیولوژیکی مناسب تر از افرادی باشند که قادر به زیر سؤال بردن باورهای خود هستند؛ بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که متون مقدس یا سنت شفاهی الگوی رفتاری ایجاد می‌کند که تناسب زیستی را برای افراد مؤمن بالا می‌برد. افرادی که توانایی به چالش کشیدن چنین باورهایی را داشتند، حتی اگر باورها بسیار نامحتمل بود، در میان جمعیت نادرتر می‌شدند. (به انکار مراجعه کنید)

این مدل معتقد است که دین محصول جانبی پودمان‌های شناختی در مغز انسان است که در گذشته فرگشتی برای مقابله با مشکلات بقا و تولید مثل پدید آمده‌است. مفاهیم اولیه عوامل ماوراء طبیعی ممکن است در تمایل انسان‌ها به «تشخیص بیش از حد» حضور انسان‌های دیگر یا شکارچیان (برای نمونه: اشتباه گرفتن لحظه ای درخت انگور با مار) ایجاد شود. به عنوان مثال، مردی ممکن است گزارش دهد که احساس کرده‌است چیزی به سمت او می‌رود، اما وقتی به اطراف نگاه می‌کند ناپدید می‌شود.

داستان‌های این تجارب به‌ویژه به دلیل توصیف مقوله‌های هستی‌شناختی استاندارد (شخص، مصنوع، حیوان، گیاه، شیء طبیعی) با ویژگی‌های ضدشهودی (انسان‌هایی که نامرئی هستند، خانه‌هایی که آنچه را که در آنها اتفاق افتاده به خاطر می‌آورند و غیره). این داستان‌ها زمانی برجسته‌تر می‌شوند که با فعال‌سازی انتظارات نقض‌نشده برای مقوله هستی‌شناختی همراه شوند (خانه‌هایی که «به خاطر می‌آورند» روان‌شناسی شهودی ذهن ما را فعال می‌کنند؛ یعنی به‌طور خودکار فرآیندهای فکری خود را به آنها نسبت می‌دهیم).

یکی از ویژگی‌های روان‌شناسی شهودی ذهن ما این است که انسان‌ها به امور انسان‌های دیگر علاقه‌مند هستند. این ممکن است منجر به تمایل مفاهیم عوامل ماوراءطبیعی شود که به‌طور اجتناب‌ناپذیری با احساسات شهودی اخلاقی انسان (رهنمودهای رفتاری فرگشتی ارتباط برقرار کنند. علاوه بر این، حضور اجساد مرده حالت شناختی ناراحت‌کننده‌ای ایجاد می‌کند که در آن رؤیاها و سایر پودمان‌های ذهنی (شناسایی فرد و پیش‌بینی رفتار) جدا از واقعیت ادامه می‌دهند و شهود ناسازگاری را ایجاد می‌کنند که مرده‌ها به نوعی هنوز در اطراف هستند. هنگامی که این امر با استعداد انسان برای دیدن بدبختی به عنوان یک رویداد اجتماعی همراه شود (به عنوان مسئولیت شخصی و نه نتیجه فرآیندهای مکانیکی) ممکن است پودمان «تمایل به مبادله» از نظریه انسان در مورد ذهن، افراد داغدار را وادار به تلاش برای تعامل و چانه‌زنی با عوامل ماوراء طبیعی کند (آیین).

در یک گروه به اندازه کافی بزرگ، برخی افراد در این مراسم نسبت به دیگران ماهرتر به نظر می‌رسند و متخصص خواهند شد. همان‌طور که جوامع رشد می‌کنند و با جوامع دیگر روبرو می‌شوند، رقابت به وجود می‌آید و یک اثر «بقای بهترین‌ها» ممکن است باعث شود که متخصصین مفاهیم خود را اصلاح کنند تا نسخه ای انتزاعی‌تر و قابل قبول‌تر ارائه دهند. در نهایت متخصصین یک گروه یا صنف منسجم با اهداف سیاسی همراه خود (مذهب) را تشکیل می‌دهند.

جستارهای وابسته

پیوند به بیرون


Новое сообщение