Мы используем файлы cookie.
Продолжая использовать сайт, вы даете свое согласие на работу с этими файлами.

اقتصاد رفتاری

Подписчиков: 0, рейтинг: 0

اقتصاد رفتاری (به انگلیسی: Behavioral economics) و فاینانس رفتاری ، رشته‌ای می‌باشد که با روش علمی در فضای روان‌شناسی شناختی، فاکتورهای مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل و فهم بازارها و عوامل اقتصادی به کار می‌گیرد. از آنجا که واحد تحلیل در این دو علم، فرد و رفتار او است، تعامل بین علم اقتصاد و روان‌شناسی می‌تواند برای نظریه‌پردازی اقتصادی مورد استفاده اقتصاددانان قرار گیرد. در طی سال‌های اخیر محققانی هم چون دنیل کانمن، عاموس تورسکی،ریچارد تیلر و اخیراً نیز کالین کمرر و جورج لوونستین، برخی از اصول و اندیشه‌های علم اقتصاد را به عنوان اصولی غیر واقع گرایانه از نظر روانشناختی، مورد انتقاد قرار داده‌اند. اقتصاددانانی نظیر کنت ارو،پیتر ای. دیاموند، دنیل مک‌فادین،رابرت سولو تنها تحقیقات اندکی را در این زمینه انجام داده‌اند، ولی گستردگی اقتصاد را ترویج ننموده‌اند. این نابسامانی به‌وجود آمده در مورد واقع‌گرایی روانشناختی، هم‌اکنون منجر به بروز نتایجی گردیده‌است. عمدتاً تلاش‌هایی تحت عنوان «علم اقتصاد رفتاری» صورت گرفته تا از نظر روانشناختی ماهیت و نتایج بسیار واقعی‌تر از طبیعت انسان در علم اقتصاد به‌دست آید که این ماهیت‌ها به طرز نامحدودی در دهه اخیر، گسترش و فزونی یافته‌است. تاجایی که امروز علم اقتصاد رفتاری جایگاه خود را در اقتصاد متعارف باز کرده‌است و افرادی نظیر دیوید لیبسون در زمینه اقتصاد کلان و ارنست فییر در اقتصاد کار، جایگاه مناسبی در اقتصاد کلان دارند. از سوی دیگر، بسیاری از دانشگاه‌های معتبر جهان در مقاطع تحصیلات تکمیلی در این رشته دانشجو می‌پذیرند.

تاریخچه اقتصاد رفتاری

در طول دورهٔ کلاسیک، اقتصاددانان و روان‌شناسان ارتباط تنگاتنگ داشته‌اند. به عنوان مثال آدام اسمیت (۱۷۵۹، Smith) مقاله‌ای در خصوص اصول روان‌شناسی رفتار افراد تحت عنوان نظریه‌های احساسات اخلاقی نگاشت.جرمی بنتام(Bentham 1789) نیز نوشته‌های زیادی در مورد پایه‌های روانشناختی مطلوبیت(Utility) ارائه داده‌است. در طول دوران توسعهٔ اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاددانان کم‌کم خود را از موضوعات روان‌شناسی دور کردند. در طول این دوران اقتصاددانان تلاش می‌کردند تا حوزهٔ علمی خود را به علوم طبیعی نزدیک کنند با این توضیح که رفتار اقتصادی از مفروضات طبیعت عامل اقتصادی جدا شد. موضوع دیگر استفاده از روابط ریاضی در نمونه‌سازی‌های اقتصادی بود تا آن‌جا که رشتهٔ اقتصادسنجی با استقبال زیادی مواجه و رویکرد ریاضی در اقتصاد به رویکردی فراگیر تبدیل شد. مفهوم انسان اقتصادی شکل گرفت به گونه‌ای که بر عقلانیت تأکید داشت. با این حال تحلیل‌های روان‌شناسی ادامه یافت تا بسیاری از موضوعات را در زمان توسعهٔ اقتصاد نئوکلاسیک توضیح دهد. از این دست می‌توان به فعالیت‌های فرانسیس اجورث(Francis Edgeworth)، ویلفردو پارتو(Vilfredo Pareto)، ایروینگ فیشر(Irving Fisher) و جان مینارد کینز(John Maynard Keynes) اشاره کرد. این دانشمندان معتقد بودند که پدیده‌های مربوط به روان‌شناسی فردی، قیمت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. به عنوان مثال، اسمیت اثر پدیدهٔ «خودبرتربینی» را در مشاغل پرخطر مورد بحث قرارداد. در این حالت افراد با توجه به عامل غرور یا اعتماد به نفس بیش از حد، به کارهای سختی دست می‌زنند که باید دستمزد بیش‌تری داشته باشد، لیکن با این عنوان که «این کار سختی نیست» آن کار را انجام می‌دهند؛ بنابراین، این عامل باعث می‌شود قیمت نیروی کار در چنین مشاغلی از قیمت واقعی کم‌تر شود. کینز در اوایل قرن ۲۰ به عامل توهم پولی اشاره کرد. به این معنا که افراد به ارزش اسمی پول توجه دارند تا به ارزش واقعی آن. در نهایت فیشر در سال ۱۹۲۹ کتابی با عنوان «نظریهٔ بهره» در مورد توهم پولی نگاشت. فیشر در بخشی از این کتاب به تشریح رفتار افراد در مورد پس‌انداز پرداخته که آن را تابع عواملی از جمله خود کنترلی، دوراندیشی و عادت اشخاص تصویر کرده‌است. در اواسط قرن ۲۰، روان‌شناسی از مباحث اقتصادی جدا شد. البته عوامل متعددی باعث شد مباحث روان‌شناسی مجدداً در تحقیقات اقتصادی راه باید و اصول اقتصاد رفتاری شکل گیرد. مطلوبیت مورد انتظار و نمونه‌های مطلوبیت تنزیل شده به‌عنوان مفروضاتی که شرایط قابل آزمونی برای تصمیم‌گیری در شرایط عدم‌اطمینان و مصرف بین دوره‌ای ایجاد می‌کردند، به شکل گسترده‌ای مورد پذیرش قرار گرفتند. البته پدیده‌های غیرمعمول (به انگلیسی: anomalies) به تکرار، مورد مشاهده قرار گرفتند که باعث تغییراتی در این‌گونه فرضیات شد. علاوه بر این در دههٔ ۱۹۶۹۰، روان‌شناسی شناختی، مغز انسان را به عنوان ابزار پردازش‌گر اطلاعات معرفی کرد (برعکس نمونه‌های رفتاری). روان‌شناسانی از جمله ادواردز(Edwards,1968)، عاموس تورسکی و دنیل کانمن(Kahneman and Tversky,1979) نمونه‌های شناختی خود را در خصوص تصمیم‌گیری در شرایط ریسک و عدم اطمینان در مقابل نمونه‌های رفتار عقلایی ارائه کردند. مقالهٔ اسلویچ (Slovic,1972)در حوزهٔ رفتار فردی سرمایه‌گذاران در خصوص برداشت نادرست افراد از ریسک، نقطهٔ عطفی در تحقیقات رفتاری در حوزهٔ مالی بود. یکی از مهم‌ترین مقالات که باعث توسعهٔ اقتصاد و حوزهٔ مالی رفتاری شد مقالهٔ کانمن و تورسکی در سال ۱۹۷۹ با عنوان «نظریه دورنما: تصمیم‌گیری در شرایط ریسک» بود که در آن از روش‌های روان‌شناسی شناختی برای توضیح شماری از پدیده‌های غیرمعمول در چارچوب تصمیم‌گیری بر مبنای اقتصاد عقلایی استفاده کردند. سرانجام کنفرانس دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۸۷ و فصلنامهٔ اقتصاد (یادبود عاموس تورسکی) که به موضوعات اقتصاد رفتاری اختصاص یافته بود، نقطهٔ عطفی در توسعهٔ تحقیقات مشابه شد. گستردگی تحقیقات مالی و یافتن پدیده‌های غیرمعمول و استثنائات در واقعیت‌های بازار سهام و به‌طور گسترده‌تری در تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاری که نمونه‌های متعارف در نظریه‌های پیشرفته سرمایه‌گذاری قادر به تبیین آن نبودند، محققان را به سمت نظریه‌های رفتاری رهنمون ساخت. مطالعات‌رفتاری در دههٔ ۱۹۹۰ به شکل گسترده‌تری رایج شد. دی‌بونت و تیلر در سال ۱۹۸۵ نشان دادند وقتی سهام بر مبنای بازدهی ۳ تا ۵ سال به شکل تاریخی رتبه‌بندی می‌شوند، سهامی که در گذشته بازدهی بیش‌تری داشته‌اند (برندگان تاریخی) در سال‌های بعد بازدهی کم‌تری ارائه داده‌اند (بازندگان آتی). البته آن‌ها این رفتار بازدهی را به عکس‌العمل بیش ازحد و کم‌ترازحد سرمایه‌گذاران نسبت داده‌اند. به عبارت دیگر سرمایه‌گذاران در مقابل برندگان تاریخی بیش ازحد خوش‌بین و در مقابل بازندگان تاریخی بیش ازحد بدبین بوده‌اند که البته همین امر خود منجر به فاصلهٔ قیمت‌های ذاتی و قیمت‌های بازار می‌شود. در سال ۱۹۹۲ کانمن و تورسکی نظریه دورنما را توسعه دادند و «نظریه دورنمای تجمعی (kahneman and tverskyṣ۱۹۹۲) را ارائه دادند که بسیاری از تحقیقات قبل از آن را به صورت یک نظریه منسجم ارائه کرد. از آن به بعد نیز مطالعات تجربی زیادی مفروضات و نتایج این نظریه را تأیید کرده‌است. مقاله جیگادیش و تیتمن در سال 1993 (Jegadeesh and titmanṣ۱۹۹۳) پدیدهٔ غیرعادی دیگری را نشان داد که سهام دارای بازده بالاتر در طول ۶ ماه گذشته، در سال بعد بازدهی بیش‌تری را به نسبت سهام دارای بازده کم‌تر ایجاد می‌کند. در سال ۱۹۹۸ دانیل، هیرشیفر و سابر امانیام(Daniel et al. ṣ۱۹۹۸)مقالهٔ «روان‌شناسی سرمایه‌گذار و عکس‌العمل بیش ازحد و کم‌ترازحد بازار سهام» را مطرح کردند. در این مقاله اثر بیش اطمینانی و خود اسنادی (به انگلیسی: Self-attribution theory)تبیین شد. در همان سال یعنی سال ۱۹۹۸ دو مقالهٔ دیگر در بیان عکس‌العمل بیش ازحد و کم‌ترازحد توسط باربریز، شیفر و ویشنیارایه شد. در نهایت جایزهٔ نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۲ به دانیل کانمن به علت تحقیقات گسترده‌اش در کاربرد و روان‌شناسی در اقتصاد اعطا شد و بدین ترتیب حوزهٔ گسترده‌ای از تحقیقات مورد توجه محققان قرار گرفت. عاموس تورسکی به‌عنوان همکار کانمن در طول سال‌ها تحقیق تیمی، در سال ۱۹۹۶ درگذشت و چون جایزهٔ نوبل به افراد زنده تعلق می‌گیرد، کانمن به دریافت جایزهٔ نوبل نائل آمد که البته همکاری‌های تورسکی در سال‌های تحقیق را یادآور شد.

مهم‌ترین کتابی که سیر تکوین و شکل گیری اقتصاد رفتاری را تشریح می‌کند، «کج رفتاری: شکل‌گیری اقتصاد رفتاری» نام دارد که توسط ریچارد تِیلِر، استاد دانشگاه شیکاگو و برندهٔ جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۱۷، نوشته شده‌است.

اقتصاد رفتاری به دنبال چیست؟

اقتصاد رفتاری به دنبال افزایش قدرت توضیح دهندگی علم اقتصاد از طریق واقعی‌تر کردن بنیان‌های روان‌شناسی است. هسته اصلی اقتصاد رفتاری اعتقاد به افزایش واقع گرایی زیربناهای روانشناختی علم اقتصاد است که سبب بهبود نظریه‌های اقتصادی در انجام وظایف خود نظیر توصیف بهتر تئوری‌ها، پیش‌بینی بهتر حوادث و پیشنهاد سیاست‌های اقتصادی بهتر می‌شود که البته این دیدگاه در جایگاه نفی اساس اقتصاد نئوکلاسیک برپایه حداکثر کردن مطلوبیت(به انگلیسی: utility maximization)، تعادل(به انگلیسی: equlibrium) و کارایی(به انگلیسی: efficiency)قرار ندارد. چراکه دیدگاه نئو کلاسیک مفید است و چارچوب تئوریک مناسبی برای تحلیل‌های اقتصاددانان فراهم می‌آورد که در خیلی از زمینه‌ها نیز پیش‌بینی‌های صحیحی انجام می‌دهد اما در برخی موارد ناکارآمد است و می‌بایستی تعدیل شود که این مجرای بروز علم اقتصاد رفتاری است. اکثر مقالات در زمینه اقتصاد رفتاری تعدادی از فروض بنیادین اقتصاد نئوکلاسیک را با توجه به واقع گرایی روانشناختی تعدیل می‌کند. البته اقتصاد رفتاری را نباید به عنوان نظریات رادیکال در نظر گرفت. چراکه فقط به دنبال آزاد کردن فروض ساده‌کننده اساس اقتصاد نئوکلاسیک است. برای مثال اقتصاددانان نئوکلاسیک به‌طور مشخص ابراز می‌کنند که انسان‌ها در مورد انصاف و عدالت نگران نیستند؛ که با حذف این فرض می‌توان به نظریات واقعی‌تر در علم اقتصاد رسید.

ارزش‌گذاری اقتصاد رفتاری

جرج استیگلر بیان می‌کند که نظریات اقتصادی می‌بایست با سه مؤلفه انطباق با واقعیت، کلی بودن و سازگاری سنجیده شوند. نظریات اقتصاد رفتاری نیز می‌بایست با این سه مؤلفه قضاوت شوند. هرچند که نظریات اقتصاد رفتاری معمولاً به علت وارد کردن چند پارامتر به داخل مدل از انسجام کمتری برخوردار است.

روش‌های اقتصاد رفتاری

روش‌های (به انگلیسی: methods) به کار گرفته شده در اقتصاد رفتاری مانند همان روش‌هایی است که در سایر زمینه‌های اقتصاد متعارف به کار گرفته می شوند. در اصل، اقتصاد رفتاری به شدت به شواهدی که براساس آزمایش یا تجربه(به انگلیسی: experiment) به دست می‌آیند متکی است. با این وجود، اخیراً اقتصاددانان رفتاری از آزمایش و تجربه فراتر رفته‌اند و تمام روش‌های به کارگرفته شده در علم اقتصاد متعارف را پذیرفته‌اند.

موضوعات اقتصاد رفتاری

مالیه رفتاری

ایده اصلی مالیه رفتاری (به انگلیسی: Behavioral finance) تبیین این موضوع است که چرا شرکت کنندگان بازار خطاهای سیستماتیک انجام می‌دهند. این‌گونه خطاها قیمت‌ها و بازدهی‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و بازارها را نا کارآمد می‌کند. مالیه رفتاری هم چنین به بررسی آربیتراژ (به انگلیسی: arbitrage)سایر شرکت کنندگان بازار در این‌گونه ناکارآمدی‌ها می‌پردازد. مالیه رفتاری ناکارآمدی‌هایی نظیر عکس‌العمل‌های نامناسب به اطلاعاتی مانند روندهای بازار (به انگلیسی: market trends)را پررنگ می‌کند و در حالت جدی علت حباب‌ها(به انگلیسی: bubble)و سقوط‌ها(به انگلیسی: crash)را بررسی می‌کند. این‌گونه عکس‌العمل‌ها به توجه محدود سرمایه‌گذار، اطمینان بیش از حد(به انگلیسی: overconfidence)، تجاوز از نقطه بهینه، تقلید یا شکلک سازی (غریزه گروه) و پارازیت تجارت نسبت داده شده‌است. تحلیلگرهای تکنیکی، اقتصاد رفتاری را به مثابه فامیل نزدیک مالیه رفتاری در نظر می‌گیرند که پایهٔ تئوری برای تحلیل‌های تکنیکی قرار می‌گیرد.

مالیه رفتاری کمی

مالیه رفتاری کمی(به انگلیسی: quantative behavioral finance) از روش‌شناسی ریاضی و آماری برای فهم تبعیض‌های رفتاری(به انگلیسی: Behavioral bias) استفاده می‌کند. در تحقیقات بازاریابی، یک مطالعه نشان می‌دهد که شواهد اندکی سبب تبعیض‌های بدتر می‌شود و اثر آن تصمیمات بازاریابی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شرکت‌کننده‌های برجسته شامل گوندز و کاگینالپ (ویراستار ژورنال مالیه رفتاری(Journal of Behavioral Finance)از سال۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴) و همکاران وی وروناسمیت (نوبلیست ۲۰۰۲)، دیوید پورتر، دان بالنویچ و ولادیمیرا ایلوا و احمت دوران وری استورام را شامل می‌شوند.

انتقاد گرایی

انتقاد گرایانی (به انگلیسی: criticism) نظیر یوجن فاما (eugenfama) فرضیه‌های بازار کارا را تأیید می‌کنند. آن‌ها مخالفت کردند که مالیه رفتاری بیشتر مجموعه‌ای از استثناها (به انگلیسی: anomailies) است تا شاخه‌ای حقیقی از مالیه باشد و این مجموعه استثناها یا در بازار به سرعت از طریق بالا رفتن قیمت از بین می‌رود یا با ساختارهای جزئی بازار توضیح داده می‌شود. با این وجود تبعیض‌های شناختی(به انگلیسی: cognitive biases) افراد از تبعیض‌های اجتماعی(به انگلیسی: social biases) جداست؛ سابق بر این می‌شد از بازار میانگین گرفته شود. هنگامی که دیگران می‌توانند یک حلقه بازی(به انگلیسی: feedback loops)خودی مثبت ایجاد کنند؛ بازار را بیشتر و بیشتر به سمت تعادل قیمتی منصفانه (به انگلیسی: fair price) براند. به‌طور مشابه برای یک استثناء که کارایی بازار را به مخاطره می‌اندازد، سرمایه‌گذار می‌بایست قادر به مبادله علیه آن باشد و سود غیر متعارف کسب کند؛ که این در بسیاری از موارد برای استثناها صحیح نیست.مثال مشخص برای انقاد گرایی در شرح «معمای برابری پاداش» (به انگلیسی: equality premium puzzle) ظاهر می‌شود. این‌گونه بحث می‌شود که علت موانع ورود (به انگلیسی: entry barrier) است (هم عملی و هم روانی) و بازدهی بین سهام و اوراق قرضه به دلیل بازبودن منابع الکترونیک بازار سهام برای معامله گران می‌بایستی برابر شود. در پاسخ دیگران مخالف کردند که که بیشتر وجوه سرمایه‌گذاری شخصی مدیریت می‌شوند از طریق وجوه سالخورده، حداقل‌کننده اثر مشهور موانع ورود هستند. به علاوه سرمایه‌گذاران حرفه‌ای و مدیران مالی به نظر می‌رسد بیشتر اوراق نگهداری کنند تا یک نفر انتظار تفاوت‌های بازدهی داشته باشد.

نظریه بازی رفتاری

نظریه بازی رفتاری(به انگلیسی: Behavioral game theory) موضوعی است که به بررسی تصمیمات و رفتار متقابل استراتژیک با روش‌های نظریه بازی‌ها، اقتصاد آزمایشگاهی (تجربی) و روان‌شناسی آزمایشگاهی (تجربی) می‌پردازد. آزمایش‌ها شامل: آزمودن انحراف از ساده‌سازی‌های رایج تئوری‌های اقتصادی نظیر قاعده استقلال، و صرف نظر کردن از نوع دوستی، انصاف و آثار قالب‌گیری می‌باشد. در بعد اثباتی، روش‌ها برای شناخت روابط متقابل و ترجیحات اجتماعی به کار بسته شده‌است. به عنوان یک برنامه پژوهشی، این موضوع در سه دهه اخیر پیشرفت قابل توجهی داشته‌است.

استدلال اقتصادی در حیوانات غیرانسانی

تنی چند از روانشناسان تطبیقی دانشگاه‌های آمریکا سعی در نشان دادن استدلال در حیوانات غیرانسانی (به انگلیسی: economics resoning in non-human animals)انجام دادند. تلاش‌های اولیه در این زمینه بروی رفتار موش صحرایی و کبوتر تمرکز کرده بود. این مطالعات به اصول رفتارشناسی روان‌شناسی نزدیک شده‌بود، جایی که هدف اصلی کشف شباهت رفتاری حیوانات غیر انسان به رفتار انسانی در شرایط آزمایش قابل حصول بوده‌است. این تحقیقات از لحاظ روش‌شناسی به کارهای انجام شده توسط «فرستر» و «اسکینر» شباهت بسیار زیادی دارد. جدا از شباهت‌های روش‌شناسی، محققان اخیراً از واژه‌شناسی رفتارشناسان نیز تخطی کرده‌اند. اگر چه این مطالعات مقدمات را برای «محیط شرطی شدن عامل» فراهم کرده‌است (با استفاده از غذا به عنوان پاداش برای نوک زدن و فشردن میله).

سوگیری‌های رفتاری

اقتصاد رفتاری بر مبنای یک سری سوگیری ها، رفتار می‌کند. چند نمونه از این سوگیری‌ها:

دسترس پذیری: انسان به آنچه در دسترس‌تر است تمایل بیشتری دارد. به عنوان مثال خرید غذاهای در ویترین یک بوفه، بیشتر است از خرید همان غذاها اگر در گوشه ای از بوفه باشند.

خطای framing: خطای framing یا چارچوب بندی یعنی دید ما از یک فضا، تحت تأثیر رسانه، خانواده، فرهنگ و سیاست. به‌طور مثال با اینکه مرگ و میر سالانه توسط سوانح با خودرو بسیار بیشتر است از مرگ و میر توسط سوانح با هواپیما، با این حال از آنجایی که پوشش رسانه ای از سوانح با هواپیما بسیار بیشتر است از سوانح با خودرو، مردم از هواپیما بیشتر از خودرو ترس دارند!

خطای اپتیمیس: خطای اپتمیس یا اعتماد به نفس و خوش‌بینی کاذب یعنی برآورد کاذب از خود به‌طور خوش‌بینانه. به‌طور مثال در یک آزمایش از محصلان یک دانشگاه سؤالی پرسیدند با این عنوان که "آیا شما جزو ۵۰٪ برتر دانشگاه هستید یا ۵۰٪ پایین تر؟". جالب است ۹۰٪ محصلان معتقد بودند جزو ۵۰٪ برتر دانشگاه هستند!

خطای لنگر اندازی: ما تحت تأثیر لنگرهای ذهنی خودمان تصمیم می‌گیریم. لنگر یعنی تصورات روسوب کرده در ذهن ما. به عنوان مثال اگر از فردی دربارهٔ خاطرات خوبش بپرسی و سپس بپرسی که آیا از زندگیش راضی هست، از آنجایی که خاطرات خوبش در ذهنش رسوب کرده‌اند، می‌گوید بله. اما اگر از همان فرد اول دربارهٔ خاطرات بدش بپرسی؛ سپس بپرسی که آیا از زندگیش راضی هست، از آن جایی که خاطرات بدش در ذهنش رسوب کرده‌اند، می‌گوید خیر.

خطای نمایندگی: خطای نمایندگی همانند خطای چارچوب بندی است، اما بر خلاف چارچوب بندی که دربارهٔ موقعیت‌ها و فضاهاست، این خطا دربارهٔ انسان‌هاست؛ یعنی وقتی ما می‌گوییم قصاب، شما یک آدم بزرگ و سبیل کلفت به ذهنتان می‌آید.

خطای قوانین تجربی: فکر می‌کند چیزهایی که تجربه به ما می‌گوید عمل می‌کنند؛ واقعاً عمل می‌کنند؛ یعنی اگر با انجام کاری چیزی برایمان اتفاق بیفتد هرچند اتفاقی، فکر می‌کنیم آن چیز با انجام همان کار دوباره هم برایمان اتفاق میفتد.

خطای شواهد خود تأیید شونده: چیزی که به ما القا شده وجود دارد، حتی اگر مثل آن وجود نداشته باشد، ما آن را در ذهن خود پر رنگ می‌کنیم؛ مثلاً دوستمان خصلت بدی دارد. به ما می‌گویند فلان کار را بکن تا خصلت بد دوستت با خصلت خوبی جایگزین شود. ما آن کار را می‌کنیم و اتفاقی در اخلاق دوستمان نمی‌افتد. اما ما آن خصلت خوب را در ذهنمان پررنگ می‌کنیم و فکر می‌کنیم کارمان جواب داده است.

نقدهایی بر اقتصاد رفتاری

منتقدان اقتصاد رفتاری عموماً بر عقلانیت کنشگران اقتصادی تأکید دارند. از نظر این صاحب‌نظران، رفتارهای مشاهده شده در محیط آزمایشگاهی کاربرد بسیار محدودی برای محیط بازار دارد. در بازار، رقابت و فرصت‌های یادگیری منجر به نزدیک شدن کنشگر به رفتار عقلایی می‌شود.

افراد تأثیرگذار در اقتصاد رفتاری

  1. دانیل آریلی
  2. کولین کمرر
  3. ارنست فهر
  4. دانیل کاهنمن
  5. دیوید لیبیسون
  6. جورج لوون اشتاین
  7. متیو رابین
  8. هربرت الکساندر سیمون
  9. ریچارد تِیلِر
  10. پاول اسلویک(به انگلیسی: Paul Slovic)
  11. عاموس تورسکی

واژه‌نامه

  1. c.f.camerer, G.Loewenstein and M.Rabin(eds), Advances in behavioral economics, (New York:Prinston university press، ۲۰۰۴
  2. Neumann J.Morgenstern O.1994، theory of Games and Economics Behavior, Prinston university Press, Prinston
  3. Daniel Kahneman and Amos Tversky, Choices, Values, and Frames
  4. ویکی پیدیا انگلیسی

پانویس

  1. Smith, A. (1759/1892). The Theory of Moral Sentiments. New York: Prometheus Books
  2. An Introduction to the Principles of Morals and Legislation , Jeremy Bentham
  3. http://www.utilitarianism.com/jeremy-bentham/index.html
  4. Kahneman, D. & Tversky, A. (1979). Prospect theory: An analysis of decision under risk. Econometrica, 47, 263-291
  5. Slovic, Paul. (1995). The construction of preferences. American Psychologist, 50, 364-371
  6. Kahneman, D. & Tversky, A. (1979). Prospect theory: An analysis of decision under risk. Econometrica, 47, 263-291
  7. De Bondt, W. F. M. & Thaler, R. (1985). Does the stock market overreact? Journal of Finance, 40(3), 793-805
  8. Behavioral Economics: Past, Present, Future Colin F. Camere, chapter1
  9. Behavioral Economics: Past, Present, Future Colin F. Camere, chapter1
  10. Behavioral Economics: Past, Present, Future Colin F. Camere, chapter1
  11. Kirkpatrick 2007, p. 49
  12. "Escalation Bias: Does It Extend to Marketing?". Journal of the Academy of Marketing Science
  13. "Dr. Donald A. Balenovich". Indiana University of Pennsylvania, Mathematics Department
  14. >https://web.archive.org/web/20100324015212/http://www.dimensional.com/famafrench/2009/08/fama-on-market-efficiency-in-a-volatile-market.html Fama on Market Efficiency in a Volatile Market
  15. See Freeman, 2004 for a review
  16. "Violations of the Betweenness Axiom and Nonlinearity in Probability, " Journal of Risk and Uncertainty, 8(2), pp. 167–196
  17. James Andreoni et al. (2008). "altruism in experiments, " The New Palgrave Dictionary of Economics, 2nd Edition. Abstrac
  18. H. Peyton Young (2008). "social norms, " The New Palgrave Dictionary of Economics, 2nd Edition. Abstract
  19. > Ferster, C.B. et al. (1957). Schedules of Reinforcement. New York: Appleton-Century-Crofts

Новое сообщение